هر كس به اندازهاي كه به خدا نزديك شود به «خود»ش نزديك شده است. در اين رابطه باهوش و كمهوش هم ندارد، همه به يک اندازه در فطرت خود با خدا مأنوساند. ممكن است كسي كه باهوش است در امور زندگي دنيايي و يا در فهم مطالب علمي موفقتر باشد، اما همه در داشتن سرشت الهي و در امکان ارتباط با خدا يکسان و مشترکاند، حتي در داشتن فطرت الهي، كافر و مؤمن هم ندارد. «جان» همة انسانها بر پايه و اساسي الهي سرشته شده است. و سرماية واقعي و ارزش حقيقي هركس به اندازهاي است كه توانسته باشد انتخابهايش را بر اساس فطرتش انجام دهد، اين است آنچه براي او ميماند. لذا خداوند در آيه فوق ميفرمايد: «ذلِكَ الدّينُ الْقَيَّم»، هركس به اندازة دينداريش که همان عمل به فطرت است سرماية حقيقي و پايدار دارد.
در بحث قبلي گفته شد كه آرامش ابدي در اثر ارتباط پيدا كردن با خدا فرا ميرسد و آرامش خيالي غير پايدار است؛ و اينجا ميگوييم آن چيزي براي انسان ميماند كه فطري و ديني باشد و بقيه كارها در جان انسان جا ندارد و براي انسان نميماند. غذاي لذيذي كه يک نفر در 15 سال پيش خورده است فعلاً هيچ حضوري در جان او ندارد، اما حرف حقي كه در 15 سال پيش زده يا عبادتي كه كرده است همچنان در «جان» او گرم و شعله ور است. كار غير الهي مانند مدل لباس، ناپايدار است. يعني اگر كارهاي انسان بر اساس خيالات باشد و ريشه در فطرت او نداشته باشد، نه تنها براي او باقي نميماند بلكه پس از مدتي «خود» انسان از آن كاري كه در گذشته انجام داده است فرار ميكند! آيه فوق ميفرمايد كسي كه ميخواهد زندگيش به سراب و بطلان كشيده نشود و كارهايش براي او سرمايه شود بايد روش حنيفان را که همان انبياء الهي هستند و بر مبناي فطرت خود عمل ميکنند
آشتی با خدا
تبعيت از فطرت، عامل نشاط روح