صفحه ٢٦٩

 خود واقعي‌مان را مي‌يابيم که بفهميم چه خودهايي، خود واقعي‌مان نيستند. حواس خودت را جمع كن خيلي از خودهاي دروغين ادعا دارند ما «خودت» هستيم، نبايد فريب اين‌ها را بخوري. شما تا متوجه تصورهاي وَهمي از خودِ دروغين خود نشويد مطمئن باشيد هر چقدر تلاش کنيد بيشتر از مقصد دور مي‌شويد. مولوي در رابطه با فاصله‌گرفتن از خودهاي وَهمي مي‌گويد:
در زمين ديگران خانه مکن      کار خود کن کار بيگانه مکن
کيست بيگانه، تن خاکي تو    کز براي اوست غمناکي تو
  وقتي خودهاي دروغين را در چهره‌هاي مختلف شناختي و با فاصله‌گرفتن از آن‌ها، خود حقيقي را يافتي، دريچه هاي حقيقت به رويتان گشوده مي‏شود و خود را عين ارتباط با خدا مي‌يابي. خوشا به حال آنان كه با رفع حجاب‌هاي مَن‌هاي دروغين، به اين مقام رسيدند كه مي‏توانند با تمام باور بگويند: «خدايا من فقط هستم»، آن هستي‏اي كه تو داده‏اي و همواره متصل به حقيقتِ هستي تو است. معناي اين حرف را خود خداوند با لطف خودش بايد به ما بفهماند .
  در بحث‌هاي گذشته روشن شد؛ اين «مَن» كه فقط هستم، نه مرد است و نه زن. مرد بودن و زن بودن نسبت است، يعني مَن نسبت به آن زن، مرد هستم، و او نسبت به من ، زن است. يعني شکل و ترکيب گوشت‌هاي بدن من با گوشت‌هاي بدن او تفاوت دارد، و بدن گوشتي هم كه ربطي به حقيقت من ندارد. نسبت‌ها كه حقيقت ندارند. مثلاً مي‏گويند اين ماشين مدل 86 است چون سپرش از اين طرف خم شده است و آن ماشين مدل 87 است چون سپرش به شكل ديگري خم شده است. و لذا اين ماشين مهم‌تر از آن ماشين است و بعد پُز مي‏دهند كه پس من مهم‌تر هستم چون ماشين من مدل 87 است. حالا سؤال اين است كه اين مهم‌تربودن را از كجاي يك تكه آهن پيدا كردي؟ مگر چه فرقي مي‏كند كه اين تكه آهن از اين طرف كج شود يا