مشکل انسانها در رويارويي با خدا گمکردن جهت است، نميداند کجا را بنگرد، وگرنه خدا نزد او حاضر است، نميداند کجا به دنبال خدا بگردد. به قول مولوي:
چون گهر در بحر گويد بحر کو وآن خيال چون صدف ديوار او
همينکه گوهر در دريا بگويد دريا کو؟ عملاً نظرش از توجه به دريا منصرف شد، در حالي که دريا در منظرش بود.
گفتن آن کو، حجابش ميشود ابرِ تابِ آفتابش ميشود
همان کوگفتن، مانع ديدنش ميشود.
بند چشم اوست هم چشم بدش عين رفع سدِّ او گشته سدش
درست با همان چشمي که ميتوانست دريا را ببيند، ميگردد تا دريا را در دريا ببيند، اين يک نوع بدچشمي است وگرنه دريا در منظرش بود.
بند گوش او شده هم هوش او هوش با حق دار، اي مدهوش او
ميخواهد هوش خود را به کار اندازد براي ديدن خدا، در حالي که اگر هوش خود را درست به کار برد آن خدايي که به دنبال او بود در منظرش حاضر است.
قرآن ميفرمايد: «أَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(5)به هر كجا كه نظر كنيد وجه حق آنجاست. زيرا جنس انسان، جنس ارتباط با حق است، کافي است نظر کند، مييابد، فقط بايد از ماده و ماديات و از کثرات منصرف شود تا بتواند آن را بيابد، بايد به جنبة وجودي عالم نظر کرد. عرفا تفسير «وجهالله» را به وجود برگرداندهاند، چنانچه حضرت علی(علیه السلام) در
آشتی با خدا
حضور همه جانبه حق