بماند، قرب او بيشتر ميگردد و از حق، نصيب بيشتري ميبرد، در اين حالت ديگر عبادات او در حدّ قالب عبادات نيست، بلکه قالبي است که قلب و محتوا و نور دارد، از ظلمت محدوديت و كبر و حسد و غرور نجات مييابد و إنشاءالله از خود فاني و به حق باقي ميگردد.
پس موقع نماز در ابتدا بايد انديشهها و توجه به چيستيها را با به صحنهآوردن هستِ سراسر نياز خود، به سوي «هست مطلق» سير داد. همان نکتهاي که مرحوم هاشم حداد«رحمةاللهعليه» از شاگردان مرحوم آيتاللهسيدعليآقا قاضيطباطبائي«رحمةاللهعليه»، به شهيد مطهري«رحمةاللهعليه» متذکر شده بود. آقاي مطهري ميفرمايند: در ملاقاتي که با مرحوم هاشم حداد«رحمةاللهعليه» داشتم از من پرسيد شيخ مرتضي چطوري نماز ميخواني؟ عرض کردم سعي ميکنم بر روي معاني نماز توجه کنم و سپس الفاظ آن را اداء نمايم. مرحوم هاشم حداد به ايشان ميگويند پس کي نماز ميخواني؟ مرحوم شهيد مطهري«رحمةاللهعليه» به آيتالله حسيني طهراني«رحمةاللهعليه» گفته بودند روي حرف آقاي هاشم حداد فکر کردم ديدم عجب حرفي است، راستي پس من کي نماز ميخوانم، چون:
مراد من ز نماز اين بود که در خلوت حديث درد و فراق تو با تو بگذارم
فکرِ نماز و صرف توجه به معاني آن که نماز واقعي نيست، در نماز بايد دل در صحنه باشد، خيلي فرق است بين فکرِ به يک حقيقت، با ارتباط داشتن با آن حقيقت. يك وقت كسي با حرفي يا عملي روبهرو ميشود و خندهاش ميگيرد ولي يك وقت است كه «فكر» خنديدن ميكند، فکر خنديدن، خنديدن نيست، خودِ خنديدن خنديدن است. يا يك وقت كسي در حال خواندن كتاب است و به مطالب کتاب متصل است، ولي يك وقت است كه در «فكر» خواندن يك كتاب است و دارد فکر ميکند که دارد کتاب
آشتی با خدا
خداوند از چگونگي مبراست