صفحه ٩٥

   بنابراين، مهمترين اختلاف اساسى بين نظام اخلاقى اسلام با ديگر نظامهاى اخلاقى از رابطه عميق بين جهان‌بينى و اخلاق بوجود مى‌آيد؛ ولى، همانطور كه گفتيم: اختلاف جهان‌بينى‌ها موجب بروز اختلاف در تشخيص مصداق سعادت و در نتيجه آن، پيدايش مصاديق متفاوت و متناسب با جهان‌بينى‌هاى گوناگون مى‌شود و در مفهوم «سعادت» اختلافى به وجود نمى‌آورد.
   مفهوم سعادت در همه نظامها، اسلامى يا غير اسلامى، يك مفهوم مقايسه‌اى است و به معنى دوام لذّت و يا دوام نسبى لذّت است و حتى مكاتب مادى نيز در زمينه سعادت دنيوى همين تفسير را دارند. از اين رو، فى‌المثل به كسى كه از مواد مخدّر استفاده مى‌كند و در دفعات نخستين از مصرف آن لذّت فوق‌العاده مى‌برد، در هيچ مكتبى حتى مكتب‌هاى مادى، گفته نمى‌شود او «سعادتمند» است؛ زيرا، در وراى اين لذّتها و در باطن اين احساسات و ادراكات لذتبخش، بدبختيها و سيه‌روزيها وجود دارد.
   چيزى كه اسلام به طور ويژه مطرح مى‌كند و منشأ تفاوت آن با نظامهاى ديگر مى‌شود اين است كه بر اساس ايمان به جهان پس از مرگ، از وجود لذايذ و آلام ديگرى نيز خبر مى‌دهد و به تناسب آن، مفهوم سعادت را در مرحله نخست، لذّت دائمى و جاودانى آخرت معرفى مى‌كند.
   اسلام، به انسان هشدار مى‌دهد كه زندگى وى منحصر به زندگى دنيا و لذايذ و رنجهاى دنيوى نيست؛ بلكه، يك زندگى ابدى همراه با لذايذ و رنجهاى مناسب دارد كه بايد در اين مقايسه و ارزيابى، مورد توجّه قرار گيرند. در غير اين صورت، به فرض اينكه زندگى دنيوى انسان همه‌اش هم لذّت باشد؛ ولى، در پشت سر آن، عذاب دامنگيرش شود، اين گونه زندگى ارزشى ندارد و انسان در آن سعادتمند نخواهد بود.

راه وصول به سعادت
همچنين، در راههايى كه انسان را به سعادت مى‌رساند، دو بعد وجود دارد: نخست، بعد كلّى؛ و دوم بعد مصاديق و جزئيات. در بعد كلى، مى‌گوئيم: هر چيزى كه ما را به سعادت برساند «خوب» است. و اين يك قضيّه بديهى اخلاقى خواهد بود. در اين قضيّه كليّه، اسلام با نظامهاى اخلاقى ديگر اختلافى ندارد و اين قضيّه بديهى را هماهنگ با همه نظامهاى ديگر تأييد مى‌كند.