بنابر اين، نتيجه مىگيريم كه قرآن ادراك كردن را ـ اعم از ادراك حصولى يا حضورى ـ كار دل مىداند به گونهاى كه اگر دل سالم باشد و يا اگر انسان داراى «قلب سليم» باشد ناگزير كار ادراك به شايستگى انجام مىپذيرد و هر گاه عمل ادراك را انجام نداد دليل بر بيمارى دل خواهد بود.
و نيز نوع ديگرى ادراك داريم به نام وحى كه ماهيّت آن براى ما شناخت شده نيست و تلقّى وحى يعنى همين ادراك پيچيده ومرموز نيز در قرآن كريم به قلب نسبت داده شده است. در اين مورد هم آمده كه خداى متعال قرآن كريم را بر قلب پيامبر نازل كرده است با تعابيرى نظير:
«قُلْ مَنْ كانَ عَدُوّاً لِجِبْريلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِاِذْنِ اللّهِ»(1)
بگو هر آن كس كه دشمن جبرئيل است (دشمن خداست زيرا) كه او قرآن را بر قلب تو نازل كرد با اذن خداوند.
و نظير:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ»(2)
روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرد تا از انذار كنندگان باشى.
بنابر اين تلقى وحى نيز كار قلب است كه در مورد پيامبران مصداق مىيابد.
پس نتيجه مىگيريم كه هم ادراكات حصولى كار قلب است كه به وسيله تعقل و تفقه وتدبّر انجام مىدهد و هم ادراك حضورى و به عبارتى رؤيت حضورى و هم تلقّى وحى نيز كارى است كه به قلب مربوط مىشود. و خلاصه ادراك به مفهوم وسيعش اعم از حصولى و حضورى و عادى و غير عادى كارى است مربوط به قلب و صفتى است كه با تعابير مختلف به قلب نسبت داده مىشود.
قلب و احساسات باطنى
از جمله چيزهايى كه به قلب نسبت داده مىشوند و در زمره آثار قلب به شمار مىروند عبارتند از حالات انفعالى و به تعبير ديگر احساسات باطنى. قرآن با تعابير مختلف اين حالات را به