بىاطلاع از علوم نامبرده نه تنها بىفايده است كه احياناً ممكن است زيانبار نيز باشد و شبهاتى را در ذهنشان به وجود آورد كه جواب آن را بزودى نفهمند. پس لازم است در تعليم، سطح درك متعلّم را در نظر گرفته، مطالب مورد نظر را با رعايت تناسب ظرفيت ادراك و سطح فهم او به وى آموزش دهيم و از القاء شبهات پيچيده كه پاسخگويى به آن مشكل است خوددارى كنيم تا مبادا به جاى هدايت، موجب گمراهى وى گرديم.
مىتوان گفت: بهترين روش براى خداشناسى و تحصيل معارف الهى روش اولياء و انبياء و از همه بهتر روش قرآن كتاب آسمانى و بيان پروردگار است كه مىتوان در زمينه ترويج خداشناسى براى عموم از اين روشها استفاده كرد. البته، منظور ما اين نيست كه از ارزش مباحث كلامى و فلسفى بكاهيم؛ بلكه، مىخواهيم بگوييم: طرح اين گونه مباحث براى قشر خاصّى از مردم كه ذهنشان ورزيده است و با فلسفه و كلام آشنايى دارند مفيد خواهد بود نه براى عموم مردم و يا در جايى ضرورت پيدا مىكند كه ديگران شبهاتى القاء كرده باشند. ولى در تعليم ابتدايى افراد متعارف، راه خداشناسى متوقّف بر طرح مطالب پيچيده فلسفى و درك اصطلاحات مشكل آن نيست تا اگر از درك آنها عاجز بودند از شناختن خداوند نيز مأيوس شوند. نتيجه مىگيريم كه راه خداشناسى اقامه برهان عقلى است و قرآن نيز در زمينه خداشناسى و مسائل اعتقادى براى اقناع عقول و انديشههاى مردم به اقامه برهان مىپردازد.
انگيزههاى خداشناسى
اكنون سؤال ديگرى در اين نقطه از بحث، قابل طرح و بررسى خواهد بود درباره اينكه چه عوامل و انگيزههايى هستند كه شخص را وادار به اين مىكنند تا در مسير خداشناسى قدم بردارد و معرفت او را جويا شود؟ پاسخ به اين سؤال از نقطه نظر علم اخلاق از اهميّت والايى برخوردار است زيرا انسان با شناختن چنين عوامل و انگيزههايى مىتواند از رهگذر تقويت آنها خودش يا ديگران را در زمينه خداشناسى به تلاش بيشترى وا دارد و يا با شناساندن و تأييد و تحريك آنها شخص را وادار كند تا بطور خودكار، دنبال كسب معرفت برود. بنابر اين، براى يك معلم اخلاق و مربّى، شناختن اين انگيزهها ضرورى به نظر مىرسد. چنانكه شناخت راههاى تقويت و تحريك آنها نيز لازم است. از اين رو، در اينجا ما نيز تا آنجا كه مجال داشته باشيم براى پاسخگويى به سؤال فوق به بررسى برخى از اين عوامل و انگيزهها مىپردازيم.