صفحه ٣٢

الافق هستند و عمده تفاوت آن دو در اين است كه لذّت در موارد لحظه‌اى و كوتاه مدّت نيز بكار مى‌رود ولى، سعادت صرفاً در مورد لذّتهاى پايدار يا نسبتاً پايدار كاربرد دارد. مثلا، هيچ‌گاه درباره كسى كه غذاى لذيذى را مى‌خورد و براى لحظاتى از آن لذّت مى‌برد مفهوم سعادت را بكار نمى‌برند، بلكه مى‌گويند: از خوردن غذا لذّت برد ولى، هيچوقت به خاطر خوردن اين غذاى لذيذ نمى‌گويند: او سعادتمند است.
   پس در سعادت، لذّت پايدار نهفته است و اگر ممكن بود كسى در زندگى هميشه لذّت ببرد او كاملا سعادتمند بود؛ ولى، از آنجا كه زندگى خالى از درد و رنج وجود ندارد مى‌توان گفت: سعادتمند در اين جهان كسى است كه لذّتهاى وى از نظر كيفيت يا كميّت نسبت به درد و رنجهايش برترى و فزونى دارد و در آن، دو ويژگى لحاظ مى‌شود: 1ـ از جهت كيفى، برترى 2ـ از جهت كمى، دوام. قرآن نيز در مقايسه بين لذّتهاى دنيوى و اخروى به منظور دعوت به سوى آخرت و تشويق ايشان به حركت در مسير سعادت معنوى با تعبيراتى نظير:
      «وَاْلآخِرَةُ خَيْرٌ وَاَبْقى»(1)
   بر اين دو ويژگى تأكيد دارد و پيوسته اين حقيقت را گوشزد مى‌كند كه لذّت آخرت از لذّت دنيا از نظر كيفى بهتر، و به لحاظ كمّى پايدارتر است.

زندگى انسان از ديدگاه قرآن
در بينش الهى، زندگى انسان دو مرحله دارد: مرحله دنيا و مرحله آخرت. زندگى دنيوى انسان نسبت به زندگى اخروى وى حكم چشم بهم زدن را دارد كه با آن، قابل مقايسه نيست و در مجموعِ زندگى بى‌پايان وى چيزى به حساب نمى‌آيد. بنابراين، اگر دنياى انسان همه‌اش همراه با آلام بوده و پر از درد و رنج باشد باز هم در مقايسه با لذتهاى پايدار، ابدى و بهتر و شديدتر وى در جهان ديگر چيزى به حساب نمى‌آيد و هرگاه بتواند در ازاى آلام دنيوى آخرت را به كف آورد سعادتمند خواهد بود. و برعكس، اگر زندگى دنيويش غرق در لذّت باشد ولى به قيمت بدبختى و عذاب اخروى او تمام شود، به هيچ وجه نمى‌توان وى را سعادتمند ناميد مگر به طور كلى آخرت و زندگى ابدى را فراموش كنيم كه در اين صورت مردم دنيا به دو دسته