اساس انسانيت انسان
انسانيت انسان از اين نقطه شروع مىشود كه از غفلت خارج شده قدم به مرحله آگاهى بگذارد و متوجه شود كه سرنوشتى دارد و راههاى مختلفى پيش پاى او هست كه لازم است از ميان آنها راه درست را شناخت و از آن پيروى نمود. بنابراين، تا انسان از غفلت خارج نشود در واقع هنوز داخل در محدوده انسانيت نشده؛ بلكه، مسير انحطاط و سقوط را مىپيمايد و از حيوان پستتر است.
قرآن از غفلت به عنوان ريشه انحرافات ديگر ياد مىكند. در بعضى آيات چنين آمده كه:
«يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ.»(1)
ظاهرى از زندگى دنيا را درك مىكنند و ايشان از آخرت غفلت كنندهاند.
همين زندگى دنيا را كه مشترك بين حيوان و انسان است و لذايد محسوس مادى را درك مىكنند و چيز ديگرى جز آن نمىفهمند. در جاى ديگر مىفرمايد:
«بَلِ ادّارَكَ عِلْمُهُمْ فِى الاْخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ.»(2)
بلكه علمشان نسبت به آخرت، پايان يافته است و بلكه نسبت به آخرت در شكّ و ترديدند و بلكه از (ديدن) آن كورند.
نسبت به آخرت ـ كه تجليگاه ارزشهاست يعنى ارزشها در آن به ثمر مىرسد و آثار ابدىاش تحقق پيدا مىكند ـ علمى ندارند نه تنها علم ندارند بلكه در شكّ هستند بلكه كور هستند؛ چرا كه، شك هم به نوبه خود يك واقعيتى دارد. يك وقت انسان نسبت به دو طرف قضيه توجه پيدا مىكند؛ ولى، نسبت قضيه برايش ثابت نشده و مورد تصديق نيست و در شك و ترديد به سر مىبرد و يك وقت اصلا موضوع برايش مطرح نيست كه شك كند و يا به آن علم پيدا كند و يا حتى درباره آن سؤالى در ذهن وى طرح شود. افراد مورد نظر اين آيه نسبت به آخرت چنين حالتى دارند.
نخستين مرحله توجّه
بنابر آنچه كه تاكنون گذشت قدم نخست به سوى انسانيّت، خارج شدن از اين غفلت و تاريكى