نظامهاى اخلاقى پذيرفته و در آن اتّفاق نظر دارند و اختلاف ميان نظامهاى گوناگون اخلاقى، متوجّه تشخيص مصداق «سعادت» خواهد بود. مشكل اساسى و نقطه درگيرى نظامها و نقطه نظرهاى متنوّع و متضادى كه اظهار مىدارند در پاسخ دادن به اين پرسش خلاصه مىشود: آيا آن سعادتى كه گمشده انسان است و او با همه تلاش خود به دنبال آن مىگردد چيست؟
بديهى است پاسخ گويى به پرسش فوق، كار آسانى نخواهد بود و مىتوان گفت: رمز اشكال و گره كار در اينجاست كه «سعادت» ـ اين گمشده همه انسانها ـ يك شىء عينى و موجود خارجى و يا حتى، يك حيثيّت نفسانى و پديده روحى و روانى خاص نيست تا بتوانيم به آسانى به آن دست يابيم و زمينه اختلافات كم شود.
در پاسخ به اين پرسش اصولى بايد بگوييم: ما قبلا، نظر خود را توضيح داديم و گفتيم(1): سعادت، يك مفهوم انتزاعى است كه منشأ انتزاع آن، دوام و شدّت لذّت است به طور مطلق و اگر ميسر نشد دوام و شدت نسبى خواهد بود. بر اين اساس، اگر زندگى ما توأم با رنج و ناراحتى باشد در آنجا كه آلام كمتر است و به حداقل مىرسد و در مقابل آنها لذايذ ما در سطح بالايى قرار دارد «سعادت» صدق مىكند.
كوتاه سخن اينكه سعادت خواهى فطرى بشر است، همه مىخواهند لذايذشان دائمى و در عاليترين كيفيّت و شدت و در مقايسه با آلامشان بيشتر باشد؛ ولى، نمىدانند چگونه بايد به آن دست يافت و هر كس در اين زمينه، سخنى مىگويد. از اينجاست كه مىتوان گفت: در باره مفهوم «سعادت» اتفاق نظر وجود دارد ولى در تشخيص مصداق «سعادت» اختلاف فراوان به چشم مىخورد.
رابطه جهانبينى و سعادت
مصاديق «سعادت» در نظامهاى گوناگون اخلاقى، با توجّه به جهانبينىهاى متفاوتى كه اساس و ريشه و زير بناى آنها را تشكيل مىدهد، متفاوت خواهند بود، اسلام نيز با توجّه به جهان بينى ويژه و الهى خود، مصداق خاصى از «سعادت» را مطرح مىكند و انجام تكليف و دستورات مخصوصى را به منظور دستيابى به آن توصيه مىفرمايد: