صفحه ٢١٩

مناسبت است كه «قلب» بمعناى اندامى از بدن تجليگاه روح است و نخستين عضوى است كه روح به آن تعلّق مى‌گيرد و به يك معنى، واسطه ارتباط روح با بدن است.
   البتّه، مطلب فوق يك مطلب تجربى است و اثبات صحّت آن بر عهده علماى طبيعى خواهد بود و محتمل است كه مطلب صحيحى باشد، ولى، سخن در اين است كه آيا به كار رفتن كلمه قلب در چنين معنا و مفهومى بدين لحاظ بوده كه روح نخست به قلب تعلّق مى‌گيرد و در آخر نيز از قلب خارج مى‌شود؟ آيا اين كه قلب اوّلين عضوى است كه زنده مى‌شود و آخرين عضوى است كه مى‌ميرد باعث شده تا كلمه قلب را به معناى قوّه مدركه و مركز عواطف به كار گيرند. شايد مناسبتر بود كه روح به اين معنا به كار مى‌رفت. روح است كه معنى حيات را تداعى مى‌كند. و به هر حال به نظر ما اينكه لحاظ فوق منشأ اطلاق كلمه «قلب» بر قوه مدركه و مركز عواطف شده باشد، دور از ذهن است.
   همچنين، مى‌توان گفت: كه حالات روحى و منسوب به قلب و روح نظير شادى، اضطراب، تشويش و غير آن بيشتر و نيز پيشتر از هر عضو ديگر در قلب و ناحيه قلب احساس مى‌شوند و انسان در بدن خويش «قلب» را به عنوان عضو مرتبط با اين حالات مى‌شناسد. در حالت غم و اندوه اين سينه است كه تنگ مى‌شود و قلب است كه مى‌طپد و نبض است كه به سختى مى‌زند و منشأ حركات نبض، قلب است. چنانكه در قرآن هم تعبير «ضيق صدر» در چنين مواردى به كار رفته است كه انسان احساس دلتنگى مى‌كند؛ چنانكه، در موارد احساس شادى و نشاط نيز كلمه «شرح صدر» را به كار مى‌برد. و اگر قرار باشد وجهى در بيان رابطه ميان قلب به معناى اندام خاص با قلب به معناى قوّه مدركه و مركز عواطف ارائه دهيم اين وجه، وجيه‌تر و جالبتر به نظر مى‌رسد؛ گرچه همانطور كه در بالا گفته شد هيچ يك از اين گونه مباحث براى ما كارگشا نيست و در پاسخ به چيستى مفهوم قلب در قرآن نمى‌تواند به ما كمك كند. بنابر اين، اين سؤال طرح مى‌شود كه پس راه شناخت مفهوم قلب و مصداق آن در قرآن چيست؟ كه لازم است در اينجا به پاسخ آن بپردازيم.

 راه شناخت حقيقت قلب
تنها راهى كه ما براى شناختن معناى «قلب» در قرآن پيدا كرده‌ايم اين است كه در قرآن جستجو كنيم ببينم چه كارهايى به قلب نسبت داده شده و چه آثارى دارد و از راه مطالعه