باشد. دوم اعتقاد بر اعتقاد غير جزمى يعنى ظنّ و گمان هر چند كه مطابق با واقع هم باشد؛ چرا كه، در مورد نخست انسان به واقع دست نيافته و به حقيقت نرسيده است هر چند كه جزم و يقين هم داشته باشد و در مورد دوّم راه و روش و حالتش نامطمئن بوده و از استحكام لازم برخوردار نيست، ضمانتى براى صحّت ندارد و انسان را به حقّ نمىرساند. انسان عاقل زندگيش را بر حقايق استوار مىكند نه بر اوهام و خيالات و بويژه، در مسائل اعتقادى و اصول اساسى جهانبينى تأكيد بيشترى خواهد بود بر درك قطعى واقعيّتها و اعتقاد جزمى بر آنها يعنى علم كاشف از واقعيّت كه از راه منطقى صحيح حاصل مىشود راهى كه همه انسانها به مقتضاى فطرت انسانى خويش به هنگام كشف حقايق در آن سير مىكنند و به مقصد مىرسند.
پس يكى ديگر از موانع وصول به شناخت علمى همين حالت اعتماد به ظنون است كه در زندگى روز مرّه از آن ناگزير هستيم و چون به آن خو كردهايم و به صورت عادتى براى ما شده است كه در مسائل اساسى و مهم نيز به فكر تحصيل علم قطعى نمىافتيم و قرآن به ما گوشزد مىكند كه اين گونه عادت خطرناك است و گرچه در امور روزه مرّه و مسائل ساده زندگى بويژه اگر تحصيل علم يقينى ممكن نباشد مىتوان به ظن اكتفا كرد؛ ولى، نبايد اين گونه عادت ناخود آگاه راه تحصيل علم قطعى را در مسائل اساسى و زيربنايى بروى ما ببندد كه اين ما را به حق نمىرساند و موجب زيان و خسارت سنگينى بر ما خواهد شد.
گرايشات معارض
موانع ديگرى نيز انسان را از كسب معرفت صحيح و نيل به علم باز مىدارد كه بيشتر مربوط به بعد گرايشها مىشود: مثل اينكه انسان تصوّر كند اگر به دنبال كسب معارف حق باشد از يك سلسله منافع مادّى محروم خواهد شد.
معمولا، كسانى كه در زندگى دنيا در رفاه و نعمت زندگى مىكنند و همه نوع وسايل آسايش و التذاذ بر ايشان فراهم است، به وضع موجود خويش دلبستگى شديد پيدا مىكنند تا آنجا كه اگر احساس كنند چيزى اين وضع را به خطر مىاندازد مايل نيستند ذهن خود را به آن مشغول سازند و بر عكس به مبارزه با آن بر مىخيزند.
بطور كلّى در آيات قرآن در ارتباط با انديشه درست حدّاقل به سه نوع از موانع برخورد مىكنيم: