بنابراين، انسان الزاماً يك مطلوب نهايى را دنبال مىكند ـ حال هرچه مىخواهد باشد ـ و كارهايى را كه انجام مىدهد براى دستيابى به آن خواهد بود، گرچه ممكن است چيزى كه براى شخصى هدف نهايى است براى شخص ديگر هدف نهايى نباشد و به عنوان مقدمهاى براى رسيدن به هدفى ديگر از آن استفاده كند ولى طبيعى است كه شخص دوم نيز سرانجام حركات و تلاشهايش بجايى منتهى مىشود و ضرورتاً داراى يك و احياناً چند هدف نهايى خواهد بود.
از سخنان فوق، نتيجه مىگيريم كه هر انسانى الزاماً داراى هدف يا اهداف نهايى است و براى رسيدن به آن تلاش مىكند و اين حقيقت در زمينه اخلاق نيز به عنوان يك اصل مطرح مىشود؛ چراكه، تزكيه نفس و تهذيب اخلاق نيز در زمره كارهاى اختيارى انسان قرار دارد و به منظور وصول به هدف نهايى و مطلوب ذاتى انجام مىگيرد. بنابراين، اصل دوم از اصول موضوعه نظام اخلاقى اسلام مىگويد «انسان داراى مطلوب نهايى است».
هدف نهايى از ديدگاه قرآن
اكنون، اين سؤال مطرح است كه آيا وجود چنين اصلى از قرآن كريم استفاده مىشود و آيا اين هدف نهايى را از اين كتاب آسمانى مىتوان شناخت؟ در پاسخ به پرسش فوق، نخست بايد ديد منظور از سؤال چيست. آيا منظور اين است كه عنوان كلى مطلوب نهايى را بشناسيم يا مصداقش را در ارتباط با عنوان كلى؟ تمام نظامهاى اخلاقى، در اين عقيده مشتركند كه بايد يك مطلوب نهايى داشته باشند، ولى در تعيين مصداق آن با هم اختلاف دارند. تا آن اندازه كه مربوط به كل نظامهاى اخلاقى مىشود و قرآن هم بطور كلى از آن سخن مىگويد؛ مىتوان گفت: اين هدف نهايى همان چيزى است كه بالفطره براى انسان مطلوب است و از آن به سعادت، فلاح، فوز و امثال آن تعبير مىكنيم و چون مطلوبيت آن ذاتى مىباشد، چون و چرا بردار نيست و نمىتوان آن را به چيزى ديگرى تعليل و در پرتو مطلوبيت هدف ديگرى توجيه نمود. كارگرى كه كار مىكند، مىتوان از او پرسيد چرا كار مىكنى؟ و او در پاسخ خواهد گفت: براى گرفتن پول. يا پرسيد: چرا پول مىگيرى؟ فى المثل خواهد گفت: براى اينكه غذا بخرم. يا اينكه چرا غذا مىخرى؟ براى اينكه بخورم؛ سير شوم و لذّت ببرم. ولى، ديگر در اينجا نمىتوان از وى پرسيد كه چرا مىخواهد لذّت ببرد؟ زيرا لذّت خود بخود مطلوب انسان و