اميد يا رجاء آنچنان قوّى و نزديك است كه مىتوان گفت: كسى كه اميد به قيامت ندارد اصولا اعتقادى به تحقّق آن ندارد و يا حتّى مىتوان اميد نداشتن را در انتظار نداشتن و اعتقاد نداشتن بكار برد و احتمالا، در آيات نيز به همين لحاظ در اين معنا بكار رفته است.
چند نكته
1. با توجّه به آنچه گذشت، خوف و رجاء دو حالت نفسانى هستند كه در هر دو، توجّه به آينده ملحوظ است و منشأ پيدايش اين دو حالت در انسان مىشود با اين تفاوت كه در يكى انسان، توجّه مىكند به اينكه ممكن است در آينده متألّم و مبتلا و گرفتار به بلاها و عذابهايى شود و از اين رو، احساس ناراحتكننده خوف و هراس در روح و جانش وى را به ترك يا انجام كارهائى واميدارد؛ و در ديگرى توجّه مىكند به اينكه مىتواند در آينده متمتّع و متنعّم و بهرهمند از نعمتهائى شود و از اين رو، احساس خوشآيندى در دل او زنده مىشود و او را به تلاش و حركت وا مىدارد. و البتّه، همانطور كه گفتيم: گاهى نيز، بخاطر رابطه شديد اين حالت با اعتقاد و انتظار، در مطلق انتظار، كاربرد دارد.
2. از آنجا كه انسان معتقد و مؤمن چنين مىانديشد كه خداوند مىتواند در آينده ما را از نعمتهائى بهرهمند سازد و نيز مىتواند ما را حتّى از نعمتهاى موجود هم محروم كند اين انديشه، منشأ خوف وى از خدا و امّيد او بخدا مىگردد و در حدّ كاملتر به اينجا مىرسد كه تنها اين خدا است كه مىتواند در آينده وى را بهرهمند يا بىبهره سازد و اين انديشه سبب مىشود تا تنها و تنها از خدا بترسد و تنها دل به او ببندد كه اين از جمله صفات بارز و برجسته انسان عارف وارسته خداشناس خواهد بود.
3. خوف و رجاء جزء صفات ضرورى است كه انسان مصمّم به حركت در مسير كمال و وارستگى بايد واجد آندو باشد و نبود هر كدام در واقع، نقصى در خصائل انسانى و روانى به شمار مىآيد كه تأثير ناخوشايند خود را بر رفتار وى و نهايتاً بر سعادت و معنويّت وى خواهد نهاد.
در واقع، خوف و رجاء بمنزله نيروى اجرائى و يا دو بال پرواز و حركت است كه عامل مستقيم تلاشها و جديّتها و رفتارهاى انسان مىباشد؛ يعنى، مىتوان گفت: بطور كلى همه