احترام مىگذارد، با زبان قدردانى مىكند و در عمل سعيش بر اينست بگونهاى رفتار كند كه متناسب با احسان او باشد. اينها همه مراتب شكر است امّا منشأ همه، احساسى است كه در دل وى پديد مىآيد.
اكنون، با توجّه به اين ميل عمومى و فطرتنوعى انسان، مىگوئيم: از آنجا كه با شناخت و معرفت دقيق مىتوان دريافت كه منعم اصلى انسان، خداوند است و همه نعمتها را از ريز و درشت و پنهان و آشكار، با واسطه يا بىواسطه، او به مخلوقات مىدهد؛ طبعاً، اين احساس نسبت به خداى متعال بايد در دل انسان، بصورت عميقتر و كاملتر وجود داشته باشد؛ چراكه، نعمتهاى او بزرگ، عميق و بىشمار است كه «وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها(1)» و اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شمارش كنيد نمىتوانيد آنها را به شمارش آوريد، مگر آنكه انسان سلامت فطرت خويش را از دست داده و روى آئينه دل وى را زنگارها و حجابها تيره و تاريك كرده باشد و به آسانى تحت تأثير نعمتهاى الهى قرار نگيرد. اگر فطرت انسان دستنخورده و دل انسان سالم باقى مانده باشد، توجّه به اين همه نعمت كافيست كه حالت شكرگزارى را در دل، و عبادت و خداپرستى را در رفتار وى ظاهر سازد.
عبادت و بندگى
در همين جا اشاره مىكنيم به اين حقيقت كه: همان حالت خضوع كه قبلا، گفتيم از درك عظمت الهى و اين حالت شكر و سپاس كه گفتيم: از درك انعام خدا به انسان برايش حاصل مىشود، نيرومندترين انگيزه انسان است در اينكه خدا را عبادت كند و بالاترين ارزشها را به پرستش وى مىدهد. براى تأييد اين سخن، رواياتى يادآورى مىكنيم كه عبادات را بر سه دسته تقسيم كردهاند: نخست، عبادتهائى كه انگيزه انجام آنها ترس از عذاب و كيفر است، دوّم، عبادتهائى كه به اميد تحصيل ثواب و پاداش انجام مىشود و سوّم هم آن عبادتهائى است كه با اين دو نوع، فرق اساسى دارد و با تعابير مختلفى در روايات از انگيزه اين نوع عبادت ياد شده است. در بعضى از روايات حبّ خدا به عنوان انگيزه قسم سوم مطرح شده در