بنابراين، در مورد «تقوا» هميشه يك نوع ترس وجود دارد كه داراى عواملى گوناگون است: انديشه به خطر افتادن سعادت و يا گرفتار شدن به شقاوت و بدبختى و يا عذاب الهى كه كمى از نفس دورتر است و يك واسطه مىخورد ـ چرا كه عذاب باعث شقاوت نفس و بدبختى انسان مىشود ـ و يا انديشه روزى كه اين عذاب در آن روز براى انسان حاصل و باعث بدبختى او مىگردد. ولى، همانطور كه گفتيم: نهايت همه اينها خوف از خداست كه حاكم آن روز و عامل آن عذاب و باعث آن مجازات خواهد بود و از اينرو، در نهايت، همه اين تقواها كه بر اساس اين ترسها انجام مىگيرد برمىگردد به اتقاءالله. پس مؤمنى با تقواست كه در همه كارها خداوند را در نظر داشته و با دقّت تمام، طورى رفتار كند كه موجب خشنودى خداوند شود و با حواس جمع دست به كارهايى نزند كه نارضايتى و ناخشنودى خداوند را به دنبال داشته باشد. يعنى اگر از زاويه ديگرى نگاه كنيم در واقع آن عذاب، نتيجه اعمال و رفتار خود انسان است و ترس از خداوند در واقع، ترس از نفس و اعمال و رفتار نفس انسان است ولى، از آنجا كه مدّبر و مؤثر حقيقى، خداوند است، اين ترس به خداوند هم نسبت داده مىشود.
نكتهاى كه از سخنان بالا مىتوان استفاده كرد اين است كه دلالت «تقوا» بر خوف، يك دلالت الزامى است چون اصل «تقوا» به معنى خود را نگهداشتن است، ولى اين بديهى است كه تا انسان از چيزى نترسد تقوا و حفظ نفس، مفهومى پيدا نمىكند، چرا كه ترس، انسان را وا مىدارد تا خويشتن را از خطر حفظ كند. بنابراين، كاربرد «تقوا» در خوف كاربردى است در يك معناى التزامى. و نيز مىتوان گفت: مفهوم خوف در «تقوا» اشراب مىشود يعنى حفظ نفس همراه با خوف است.
رابطه تقوا و نيكى
در اينجا لازم است يادآورى كنيم هنگامى كه مفاهيم تقوا و نيكى را با يكديگر مىسنجيم متوجّه مىشويم كه كاملا متفاوت هستند و اين دو واژه داراى دو مفهوم جداگانه مىباشند، معالوصف در آياتى از قرآن كلمه«برّ» و كلمه«تقوا» بجاى يكديگر بكار مىروند چنانكه در آياتى چند ابرار در مقابل فجّار قرار داده شده است نظير:
«كَلاّ اِنَّ كِتابَ الاَبْرارِ لَفى عِلِّيّين»(1)
هرگز... مؤكداً نامه عمل نيكوكاران در (كتاب) بلندرتبگان (بهشت) است.