ويژگيها و خصلتهاى انسانى هم مىشود. كه اگر چنين باشد ناگزير قلب تنها يكى از ابعاد روح انسان خواهد بود و عبارت است از آن مرحله از روح انسان كه منشأ صفات و ويژگيها و خصلتهاى انسانى است كه به تفصيل از آنها نام برديم. در اين صورت مىتوان گفت: روح منشأ حيات و زندگى حيوانى و نباتى است؛ ولى، به «قلب» به اصطلاح قرآنى آن، چنين نسبتى نمىتوان داد.
نكته ديگرى كه از آيات مىتوان دريافت اينكه فؤاد نيز همان مفهوم قلب را دارد با همين تفاوت كه اگر «قلب» مشترك لفظى است ميان «قلب» جسمانى و «قلب» غير جسمانى، فؤاد تنها در «قلب» غير جسمانى به كار مىرود. البتّه،اين تفاوت، تفاوت كاربرد عرفى اين دو واژه است نه كاربرد قرآنى؛ زيرا همانطور كه در بالا اشاره كرديم در كاربرد قرآنى، قلب هيچگاه به معنى قلب مادّى به كار نرفته است و بنابراين، تفاوتى بين «قلب» و «فؤاد» در كاربرد قرآنى به اين شكل هم وجود ندارد. دليل بر اينكه فؤاد و قلب در قرآن يكى هستند گفته خداوند است در اين آيه كه فرموده است:
«وَ اَصْبَحَ فُؤادُ اُمِّ مُوسى فارِغاً اِنْ كادَتْ لَتُبْدى بِه لَوْلا اَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ المُؤمِنينْ»(1)
اين آيه هر دو واژه «قلب» و «فؤاد» را به يك معنى يه كار برده و هر دو را بر يك چيز اطلاق كرده است. دليل ديگر اينكه در آيات مختلف، كارها و صفات مشابهى به آن دو نسبت داده شده است چنانكه از دقّت در آيات گذشته روشن مىشود.
صدر چيست؟
تعبير ديگرى كه در قرآن كريم به چشم مىخورد تعبير «صدر» است مثل شرح صدر يا ضيق صدر. آيا منظور از صدر در آيات كريمه چيست؟ در پاسخ اين سؤال مىتوان گفت: منظور از صدر، ظرف و جايگاه قلب است با اين خصوصيّت كه اگر قلب، مادّى باشد صدر هم مادّى است و جايگاه آن خواهد بود ولى در مورد قلب معنوى طبعاً صدر هم به تناسب آن يك ظرف غير جسمانى خواهد بود يعنى هر چند قلب به معناى معنوى آن، امرى جسمانى نيست كه