ظرف و جايگاه جسمانى داشته باشد ولى براى آن نيز ظرفگونهاى در نظر گرفته شده است زيرا از آنجا كه ذهن ما با ماديّات و محسوسات آشناست و براى قلب مادى ظرفى به نام «صدر» درك مىكند كه محيطى وسيعتر از قلب و مشتمل بر آن است در امور معنوى هم چنين چيزى تقدير شده كه روح انسان ظرف قلب اوست مثل اين آيه كه مىگويد:
«فَاِنَّها لا تَعْمىَ الاَْبْصارُ وَلكِنْ تَعْمىَ الْقُلُوبُ الَّتى فىِ الصُّدُورِ»(1)
پس قضيّه از اين قرار است كه ديدهها كور نيستند ولكن دلهايى كه در سينهها جاى دارند كورند.
پس منظور از صدر، روح است و ضيق صدر و شرح صدر به خاطر همين است كه روح، احساس تنگى يا انبساط مىكند وگرنه صدر به معنى مادّى آن گشاد و تنگ نمىشود. حاصل آنكه: مىتوان خصوصيات قلب را كه مشروحاً نام برديم بر سه دسته كلّى تقسيم كنيم: يك دسته، آنها كه نفياً يا اثباتاً به انواع مختلف شناخت مربوط مىشوند. دوم آنها كه به بُعد گرايش مربوط مىشوند و ميلهاى متنوّع و گوناگون را بيان مىكنند و سوم آن خصوصياتى هستند كه به قصد و اراده و نيّت ارتباط دارند.
در اينجا ياد آورى اين حقيقت لازم است كه در ابتدا جز پارهاى از غرايز حيوانى نظير غريزه ميل به غذا هيچ يك از ابعاد نامبرده در انسان فعليّت ندارند. هم شناخت در انسان بالقوّه است و فعليّت ندارد چنان كه خداوند مىفرمايد:
«وَاللّهُ اَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِكُمْ لاتَعْلَمُونَ شَيْئاً»(2)
و خداوند شما را از رحمهاى مادرانتان خارج كرد در حاليكه چيزى نمىدانستيد.
و قدر متيقّن اين است كه شناخت آگاهانهاى در ابتدا براى انسانهاى عادّى وجود ندارد و همچنين ميلها و گرايشهايى كه در روح انسان تحقّق پيدا مىكند در آغاز آفرينش جز به شكل بالقوّه وجود ندارد و تدريجاً در سنين و فصول مختلف زندگى و تحت شرايط مناسب، تمايلات و گرايشهاى مختلفى در انسان شكوفا مىشوند.
البتّه، همانطور كه گفته شد همه اين حقايق بالقوّه در نفس وجود دارند و تدريجاً به فعليّت
اخلاق در قرآن
اخلاق در قرآن