صفحه ٣٢٤

   آنچه را كه مطرح شد آياتى بودند كه صريحاً در مورد محبّت خدا در قرآن كريم وارد شده است. البتّه، آيات ديگرى از قرآن هستند كه تلويحاً دلالت بر اين حقيقت دارند كه ما در اينجا به آنها نمى‌پردازيم.
   پس جاى شكّى نيست كه اوّلا، محبّت انسان نسبت به خدا ممكن است بر خلاف گمان كسانيكه معتقدند: اصولا، محبّت، به خدا تعلّق نمى‌گيرد و چقدر فرق است بين كسانيكه مى‌گويند: محبّت بخدا تعلّق نمى‌گيرد و كسانيكه مى‌گويند: محبّت اصالتاً جز بخدا تعلّق نمى‌گيرد. گروه نخست در واقع، مى‌گويند: محبّت به موجودى تعلّق مى‌گيرد كه خودش قابل رؤيت و آثارش براى انسان مشهود و لذّت‌بخش باشد و خدا از آنجا كه ديدنى نيست، متعلّق محبّت قرار نمى‌گيرد؛ ولى، با توضيحاتى كه داديم روشن شد و از آيات قرآن نيز كاملا استفاده مى‌شود كه محبّت منحصر به امور محسوس نيست؛ بلكه، خداوند نامحسوس و نامرئى هم وقتى اسماء و صفات و كمال و جمالش با ديد بصيرت به رؤيت و شهود انسان آمد بشكل عميقترى مورد محبّت انسان قرار خواهد گرفت؛ ثانياً، محبت انسان نسبت به خدا بسيار مطلوب و وجود آن ضرورى است؛ ثالثاً، حدّ نصاب محبّت انسان به خدا اينست كه از محبّت وى نسبت به هر موجود ديگرى جز او شديدتر و بيشتر باشد. و رابعاً، تكامل محبّت انسان نسبت بخدا در اينست كه دل وى به تدريج از هر چيز ديگرى جز او كنده شود و محبّت او اصالتاً تنها و تنها به خدا تعلّق داشته باشد و اين حقيقت، در گرو تحصيل معرفت و خداشناسى بيشتر است؛ يعنى، در واقع، هر قدر انسان در توحيد پيش رود، محبّتش نسبت به خدا هم بيشتر مى‌شود و هم انحصارى‌تر و تا بدانجا پيش مى‌رود كه هيچ موجود ديگرى اصالتاً، محبوب او نخواهد بود.

راه تحصيل محبّت
اكنون كه فضيلت محبّت خدا روشن شد از آنجا كه وظيفه علم اخلاق اينست كه، پس از اثبات فضيلت يك خلق، راه تحصيل آن را نيز ارائه دهد، جاى طرح اين پرسش است كه: محبّت خدا را از چه راه مى‌توان تحصيل كرد و چه كار كنيم تا خدا را دوست داشته باشيم؟
   در پاسخ به اين سؤال مى‌توان گفت: ما وقتى به يك موجود، محبّت پيدا مى‌كنيم كه كمالى در او يافته باشيم و اين سبب شود تا توجّه خويش را در آن كمال متمركز سازيم و درباره آن هر