هواى نفس، مانع ايمان است
چنانكه گفتيم: پس از فراهم آمدن شناخت، ممكن است گرايشهاى نفسانى انحرافى ما را از ايمان آوردن باز دارند و به خاطر وجود اين آفات نفسانى با آنكه شناخت پيدا كردهايم زير بار نرويم و نسبت به آن، التزام عملى پيدا نكنيم.
شايد براى كسانى اين سؤال طرح شود كه چگونه مىشود انسان چيزى را بفهمد؛ ولى، به آن ترتيب اثر ندهد و تن به زير بار لوازم آن ندهد؟ در پاسخ مىگوييم: اين واقعيتى است كه به آسانى مىتوان آنرا در حركات و رفتار انسان يافت. فىالمثل، خيلى اتفاق مىافتد كه انسان در يك مباحثه و گفتگو با دوست خويش مىفهمد حقّ با وى است؛ ولى، معالوصف، انگيزه بر ردّ آن دارد چنانكه در مرحله بالاترى در برابر پيامبران و ائمه نيز احياناً، انسانهايى مىفهمند راست مىگويند، معالوصف، جاه طلبى، غرور، عصبيّت و ديگر هواهاى نفسانى، مانع مىشوند كه آنان زير بار سخن حقّ ايشان بروند و از حقّ پيروى كنند. پس اين يك واقعيت قطعى است كه انسان با انگيزههاى درونى و امراض نفسانى خويش و با وسوسههاى شيطانى درگير است و اينها ممكن است احياناً، وى را از دادن ترتيب اثر و التزام به حقايقى كه شناخته است باز دارند و چون انسان نسبت به نفس خويش بصير است، خود او بيش از همه نسبت به بيمارى خويش آگاه است؛ چرا كه، آشكارا مىبيند كه مطلب را فهميده و از نظر ذهنى برايش روشن شده كه چنين نسبتى بين موضوع و محمول برقرار و چنين قضيّهاى است امّا دلش نمىخواهد آن را بپذيرد. قرآن درباره اينان مىگويد:
«اَلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَض» يا «اَلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغ»
و زيغ عبارتست از انحراف از تعادل.
مبارزه با هواى نفس
اكنون، با توجّه به مطالب بالا آيا بايد بگوييم: ايمان فقط مال كسانى است كه علم به حقايق فوق پيدا كنند و درگير امراض نفسانى هم نباشند؛ چرا كه، تنها در اين صورت ايمان آوردن امكان پذير است و اگر كسانى آلوده به هواها و بيماريهاى نفسانى باشند ايمان با مانع مواجه شده و نمىتواند در دل انسان وارد شود؟
در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت: از راه مبارزه با امراض نفسانى و برطرف كردن موانع