صفحه ٩٣

   از ديدگاه اسلام ـ اين دين حق ـ انسان موجودى است كه عمرى نامحدود و بى‌نهايت دارد و از سوى ديگر، وابسته به خداوند است و هيچگونه استقلالى از خود ندارد و متناسب با چنين بينشى، براى انسان يك سعادت جاودانه و بالاتر از سطح زندگى مادّى را مطرح مى‌كند و بر عكس آن، در جهان بينى مادّى، انسان به عنوان موجودى مستقل، عمر انسان محدود، و زندگى وى منحصر به همين زندگى دنيا معرفى مى‌شود و به تناسب اين نوع بينش، نظامهاى مادّى، براى انسان، صرفاً، در جستجوى سعادت و لذّت دنيوى هستند؛ چرا كه، وراى آن، سعادت و لذّت ديگرى نمى‌شناسند.
   البته، اين هم ممكن است و يا حداقل، مى‌توان فرض كرد كه: كسانى معتقد به زندگى جاويد و جهان اخروى و سعادت بى‌پايان باشند؛ ولى، آن را نسبت به اعمال و رفتار اختيارى و اين جهانى انسان، نامربوط بدانند و بر اين باور باشند كه اعمال و رفتار ما در اين جهان، صرفاً مى‌توانند تأمين كننده سعادت دنيوى باشند پس به همين منظور بايد انجام شوند. سعادت اخروى انسان نيز به وسيله تلاشهاى وى در همان نشأت تأمين خواهد شد. و نيازى نيست و يا حتى فايده‌اى ندارد كه در دنيا براى تأمين آن به خود رنج و زحمتى بدهيم. چنين كسانى منكر آخرت و سعادت اخروى نيستند؛ ولى، عملا توجّه‌شان به زندگى دنياست و از جهان آخرت غفلت مىورزند.

   اسلام در جهان بينى خود و تفسيرى كه از جهان ارائه مى‌دهد، به انسان مى‌آموزد كه: از يك سو هستى وى كاملا، «وابسته» به خداوند و خداوند، به تمام معناى كلمه، «ربّ» انسان است و از سوى ديگر، زندگى او منحصر به زندگى دنيا نيست؛ بلكه، زندگى واقعى او آنچنان عميق و گسترده است كه زندگى دنيا در برابر آن چيزى به حساب نمى‌آيد.
   به مقتضاى اين بينش، «نظام اخلاقى» اسلام نيز بر دو اصل فوق بنا مى‌شود و در آن از يك طرف «رابطه انسان با مبدء» و از طرف ديگر «رابطه انسان با معاد» مورد توجّه قرار مى‌گيرد؛ از اين رو، آيات قرآن اگر نگوييم: در همه موارد مى‌توان گفت: در اكثر موارد، مصداق «فلاح» را سعادت اخروى معرفى مى‌كند. و اصولا، از ماده سعادت كه در سراسر قرآن فقط در آيات (105) تا (108) سوره هود آمده، به معنى سعادت اخروى به كار رفته است.
   البته، سخن فوق به اين معنا نيست كه اسلام به انسان ترك كلّى دنيا را توصيه كند و آن را كلا به حساب نياورد؛ بلكه، به اين معناست كه بايد رابطه دنيا را با زندگى ابدى حفظ و