الف) از جمله انگيزههايى كه در زمينه مطلق علوم و همه معارف و شناختهاى انسان تأثير مثبت دارد عبارت است از «فطرت حقيقت طلبى». آفريدگار متعال، انسان را به گونهاى آفريده است كه فطرتاً و از درون خود طالب شناخت حقايق است و پيوسته در جستجوى اين گمشده خويش به طرح سؤالات و حلّ مسائل در زمينههاى متنوّع و موضوعات گوناگون مىپردازد. و از همين جاست كه در زمينه معارف و علوم تاكنون پيشرفت چشمگيرى كرده است و فلسفه و علوم مختلف و رشتههاى گوناگون تخصّصى را كه روز به روز انشعاب بيشترى مىيابند به وجود آورده و از اين رهگذر به اختراعات و اكتشافات و ترقّى و تعالى در زندگى دست يافته است.
حقيقتجويى يك ميل فطرى و جبرى است كه در درون هر انسانى ريشه دارد و احياناً از آن به غريزه كنجكاوى تعبير مىشود. اين گرايش، به هر نامى كه از آن ياد كنيم، در واقع جزئى از حقيقت انسان است و در سرشت و نهاد انسان و اعماق هستى وى ريشه دارد كه هر گاه از آن غفلت كنيم در واقع از بخشى از انسانيّت و پارهاى از وجود خويش غفلت كردهايم. بنابراين، انسانيّت و كمال انسانى انسان اين اقتضا را دارد تا به جستجوى حقايق و درك آنها بپردازد و اگر در اين كار كوتاهى كند در واقع به انسانيت او لطمه خورده است و تا حدّ حيوانيّت و پايينتر، سقوط خواهد كرد.
بنابراين ما مىتوانيم، با ايجاد پيوند ميان «حقيقت جويى» و «كمال جويى» در انسان كه از آن عامتر و وسيعتر و عميقتر خواهد بود و يا بهتر است بگوييم: با آگاهى دادن و تنبّه نسبت به اين پيوند واقعى كه در بين اين دو گرايش وجود دارد، افراد را در اين زمينه وادار به تلاش و فعاليّت بيشترى كنيم؛ چرا كه، هيچ انسانى مايل نيست ناقص باشد و يا در قعر حيوانيّت سقوط كند و از انسانيّت و كمال انسانى دور شود. و اگر متوجّه شود، كوتاه آمدن در درك حقايق به اين معنا خواهد بود، سعى و تلاش خود را، تا آنجا كه برايش ميسّر باشد، براى پيشگيرى از سقوط، بيشتر خواهد كرد، به طرح سؤالاتى مىپردازد و آماده پاسخ جويى يا پاسخگويى به مسائلى مىشود كه طبعاً، يكى از مهمترين آنها اين سؤال ريشهدار خواهد بود كه: آيا جهان آفرينندهاى دارد يا نه؟ و اگر دارد صفات و افعال او چه هستند؟
البته، اين غريزه در همه افراد كارآيى لازم را ندارد؛ بلكه، قشر محدودى از اجتماع هستند كه اين انگيزه در ايشان قوى است و صرفاً به تحريك فطرى و به منظور حقيقتجويى، دنبال
اخلاق در قرآن
بخش دوم: رابطه انسان با خدا