صفحه ١٠١

وقتى متوجه باشيم علم تجربى در فرهنگ غربى، مثل علم تجربى در نزد حكيمان گذشته نيست و امروزه اين علوم از اصول معنوى منقطع شده اند و در جهانِ تحول و تغيير محصور گرديده اند، مى فهميم چرا در نگاه علم تجربى امروزى ديگر هيچ جنبه ى با ثباتى كه بتوان بر آن متكى بود، وجود ندارد، و به هيچ نظريه ى علمى نمى توان اعتماد نمود، بر همين مبنا است كه يقينِ علمى تبديل به پندار و خيال مى شود و امروزه ظهور و نمود آن را در انبوه اظهار نظرهاى متفاوت و متناقض مى بينيد.
شعار عدم جزميت كه نبايد هيچ سختى را به صورت يقينى اظهار كرد، يك بيمارى است، نه يك هنر و امتياز، علت آن هم آن نوع از علوم تجربى است كه از اصلِ غيبى خود رها شده اند. امور مورد بحث در علوم امروزى بر فرضيات ذهن عالمان علوم تجربى تكيه دارند، در صورتى كه علوم حكيمان گذشته بر سنت هاى معنوى عالم تكيه داشت، ذهن عالمان علوم تجربى امروزى، همواره در تغيير است ولى اگر بر سنت هاى معنوى تكيه داشت چنين نبود.

راز گسترش دنياى مدرن 
ممكن است سؤال شود علت رشد و توسعه ى علوم تجربى محض در تمدن جديد در چيست؟ در جواب بايد گفت: اين علوم، علوم جهان محسوس و جهان مادى است و به طور ملموس مى توان با موضوع آن ارتباط برقرار كرد. ملتى كه تا حد عالم ماده سقوط كرده و همه ى افق روح آن را پديده هاى محسوس پُر كرده است، همه ى همّت خود را در تغيير عالم ماده صرف مى نمايد و صرفاً در اين امر رشد مى كند، و در