صفحه ١٤٦

جامعه برساند و به همين جهت در نظامى كه فقيه بر آن ولايت دارد جامعه گرفتار بحرانى كه دموكراسى غربى جامعه را در خود فرو مى برد، نمى شود.

آرامش در حاكميت انسانِ به وحدت رسيده 
توجه به قواى بهيمى و سنگينى هاى ماده كه توجه به مرحله ى نازله ى هستى است موجب مى شود كه همواره براى انسان محدوديت بيشترى پيش آيد و او را به سوى كثرات رهسپار كند و اين همان روحيه ى ماترياليسم است كه در روان انسان حاكم مى شود. انسان هرچه بيشتر به دنيا نظر كند، محدودتر مى شود و هرچه به معنويت نظر كند، وسعت مى يابد، آن هم وسعتى حقيقى، كسى كه به دنيا به عنوان مطلوب روح خود، نظر كند در محدوديت قرار مى گيرد، هر چند ممكن است اين محدوديت را حس نكند و تصور كند با به دست آوردن دنياى بيشتر از محدوديت آزاد مى شود غافل از آن كه براى آزادشدن از محدوديت بايد ساحت خود را تغيير دهد و نظر خود را به جايى بيندازد كه در ذات خود نامحدود است، در آن حال است كه مى فهمد ذات عالم ماده محدوديت است و هرچه در ذات عالم ماده فرو رود بر محدوديت خود افزوده است؛ درنتيجه از عالم ماده به عنوان مطلوب روح خود، منصرف مى شود و با مرتبط شدن با حضرت احدى، احساس مى كند همه گنج هاى عالم در نزد اوست. وقتى روشن شد انسان اگر خود را از محدوديت عالم ماده آزاد كرد و به بى نهايتى عالم معنا نظر كرد، به آزادى حقيقى كه مطلوب اوست دست