صفحه ٧٩

آن گياه خشك شود و آن را زرد و پژمرده بينى، آنگاه خاشاك شود. و در آخرت دنياپرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست.
چنانچه ملاحظه مى فرماييد قرآن خصوصيات «حيات دنيا» را سرگرمى و فخر و كثرت طلبى در مال و قدرت برمى شمارد، كه شروع و ظاهرى جذّاب و انتهايى پوچ و بى ثمر دارد، مِثْل بوته هاى سبز كه در ابتدا جذّاب و با طراوت اند ولى پس از مدتى به زردى و پژمردگى مى گرايند و به كاه تبديل مى شوند. حال برعكس؛ اگر از افق معنويت به دنيا نگاه شود و در فضاى توجه به وحدت، به كثرت ها بنگريم، كثرت ها در تدبير وحدت قرار مى گيرند و ديگر جنبه ى تضاد آن ها ما را از روح معنوى به اضطراب ها نمى كشاند. به گفته مولوى:

         ديگران را تلخ مى آيد شراب عشق و ما             آن زدست دوست مى گيريم وشِكّر مى شود

با توجه به نكته ى فوق است كه بزرگان مى فرمايند اگر منظر و مطلوب تمدنى، عالم ماده شد، سراسر آن جامعه و تمدن گرفتار تضاد و تقابل و اضطراب مى شود و هرچه ارتباط چنين جامعه اى با عالم غيب ضعيف تر گردد، مقام معنوى و غيبى اوليه ى خود را بيشتر از دست مى دهد و از فطرت الهى خود دور مى شود.

خصوصيت تمدن دينى 
در حيات دنيايى دو اضطراب در صحنه است؛ يكى اضطرابِ به دست آوردن آنچه از دنيا ندارد، و ديگرى اضطراب حفظ آنچه از دنيا به دست آورده است. و لذا انسان با واردشدن در اين نوع زندگى، در