صفحه ٢٢٣

پيشه هاى ضد انسانى 
سؤال اصلى كه بايد از خود داشته باشيم تا بفهميم تمدن غربى در زندگى ما چه نقشى داشته اين است كه ما در اين دنيا آمده ايم تا چه كار كنيم؟ آيا آمده ايم كه در كنار ماشين پارچه بافى، پارچه ببافيم و پشت يك دستگاه اتوماتيك در كارخانه ى شير پاستوريزه بايستيم تا هركدام از درهاى شيشه ها كه دستگاه اتوماتيك درست جا نَزَد، از زنجيره توليد خارج كنيم، و هر روز كارمان اين باشد؟ يا آمده ايم تا خود و مقام غيبى خود را به خداوند وصل كنيم و زمينه ى زندگى در حيات بيكرانه ى ابدى خود را فراهم نماييم؟ آن هايى كه زندگى مدرن را طراحى كردند ابتدا از جايگاه خود در هستى غافل شدند و سپس براى ساير انسان ها نيز همان زندگى را شكل دادند. انسانى كه در حين كار از عالم معنا منقطع شد، در حين استراحت نيز نمى تواند به خود آيد، چون كار او با روح او در تضاد است.
كار و پيشه وسيله ى ظهور استعدادهايى است كه روح و روان انسان در ارتباط با غيب به دست آورده است، حال اگر زندگى صنعتى زمينه چنين كارى را از بين برد، عملًا انسان را از حقيقت انداخته و امكان به فعليت آوردن استعدادهاى او را از بين برده است. در كار صنعتى امكان بروز استعدادهاى انسانى و به فعليت آوردن آن ها كشته شده است. وقتى تمام مقصد انسان توليد بيشتر از يك كالا شد و فراموش كرد براى انجام چه كارى در اين دنيا آمده است، اولين تضاد او، تضاد روح اوست با كارش، و اين معضل بسيار بزرگى در زندگى هر فرد خواهد شد، و چيز بسيار عجيبى است. شغل و پيشه اى كه بايد راه ورود به عوالم بالا باشد، وسيله