صفحه ١٤٠

در گذشته چون سواد دار بودن هدف نبود خوب فكر مى كردند، و اگر هم به دنبال سواد بودند براى تدبر و تفكر در متونى بود كه با تدبّر و تفكر نوشته شده بود. ولى امروز صرفِ با سوادشدن و خواندن، هدف شده است به طورى كه فرصت فكركردن را از انسان ها گرفته است. سواد به تنهايى و خواندن و مطلع شدن هيچ گاه ما را به سوى يك حقيقت بالا سوق نمى دهد، ما را از ارتباط موجود در بين پديده هاى مادى مطلع مى كند، در حالى كه ما به اين دنيا نيامده ايم تا صرفاً اطلاعاتى از دنياى مادى جمع آورى كنيم، آمده ايم تا به سوى حقايق معنوى صعود نماييم و ذات مجرد خود را تا بيكرانه هاى حقايقِ وجود سير دهيم و با عوالم معنوى مأنوس گرديم و درجه ى وجودى خود را شدّت بخشيم. در حالى كه انباشتن مفاهيم و اطلاعات هيچ نقشى در شدت بخشيدن به وجود انسان ندارد، نهايتاً خبر از وجود آن حقايق به ما مى دهد، و اطلاع از چيزى، غير از مأنوس شدن با آن است. همان طور كه آدرس داشتن نسبت به مقصدى عين رسيدن به آن مقصد نيست.

دموكراسى و برگزيدگان كاذب 
مبحث مهم ديگرى كه در رابطه با تمدن غربى و جدايى آن از عالم قدس مطرح است موضوع دموكراسى است. سؤال اين است كه آيا رأى مجموعه ى آدم ها به حقيقت نزديك است و به خودى خود اصالت دارد؟ به نظر مى رسد دموكراسى به صورتى كه امروز در جهان از آن استفاده مى شود، يكى از انحراف هاى بزرگ تاريخ بشر است. زيرا اگر تمام مردم دنيا به يك نفر رأى دهند كه او خوب است، دليل خوب بودن او نيست و