صفحه ٢٧٥

و بحران بسيار مهمى است. بحران دوّمى كه آن تمدن را با جهان درگير كرده اين تصور است كه فكر مى كند بايد ارزش هاى مورد نظرش در همه ى جهان همه گير شود و اصرار بر حاكم كردن آن ارزش ها دارد. بحران ناشى از برخورد تمدن غربى با تمدن هاى دينى و سنتى، شكستن شيشه ى عمر فرهنگ غربى را در پيش دارد. جنگ تمدن ها پوششى است كه در زير آن جنگ فرهنگ غربى با فرهنگ معنوى نهفته است، و مسلّم فرهنگ دينى بر فرهنگ مادى پيروز مى شود.

ماوراى شكوه ظاهرى 
آيا وقت آن نشده كه از خود بپرسيم اگر تمدن غربى از استحكام كافى برخوردار است چرا در مقابل انتقادهايى كه به آن مى شود اين چنين به دست و پا مى افتد و حاضر است با هزاران تهمت و دروغ، رقيب خود را از صحنه خارج كند؟ اين بهترين دليل بر ضربه پذيرى و بى محتوايى اين فكر است. «1» مسلّم هر تمدنى تلاش مى كند پايدارى خود را نشان دهد و با انواع آمارها اثبات نمايد ادامه ى تاريخ را در اختيار دارد، و اگر ما صرفاً به آنچه تمدن غربى در اثبات پايدارى خود مطرح مى كند توجه كنيم ممكن است تحت تأثير قرار گيريم، ولى خدايى كه علم مطلق است در مورد رمز سقوط تمدن ها مى فرمايد: چون چشم دلشان كور بود نابود شدند. پس