صفحه ٢٥١

نظرها مى رود و مفهوم «سودمندى» و «ساده كردن همه چيز در حدّ كميت پذيرى» جاى آن را مى گيرد، در اين فضا ديگر علم به آن معنى نيست كه انسان ابعاد غيبى خود را بشناسد و با غيب عالم آشنا شود، بلكه علم در حدّ صنعت تقليل مى يابد. از اين جهت است كه رويكرد انقلاب اسلامى با رويكرد تمدن غربى به عالم و آدم متفاوت خواهد بود، وگرنه انقلاب اسلامى نيز در جاى خود صنعت را مورد توجه قرار مى دهد و از آن استفاده مى كند، عمده آن است كه توجه به صنعت نبايد نظر افراد را از توجه به ساحات متعالى عالم وجود غافل كند. انقلاب اسلامى به جهت رويكرد قدسى خود به عالم و آدم، بر اين موضوع پاى مى فشارد، وگرنه عاملى براى نجات بشر از سرگردانى در ظلمات مدرنيته نخواهد بود.
طبيعى ترين جامعه و تمدن، جامعه و تمدنى است كه توانسته باشد بين غيب و شهود را جمع كند وگرنه اگر بيش از حدّ بر امور حسّى پافشارى كنيم با مردمانى روبه رو خواهيم شد كه بعضى از ابعاد وجودى آن ها در حدّ نابودى كامل ضعيف شده، تا آنجا كه فكر مى كنند عالم محسوس همه ى واقعيت است و در همان راستا از تأثيرات عالم غيب و برخورد سنن الهى با تمدن حسّى سخت به وحشت مى افتند و نمى فهمند علت ناكامى برنامه هايشان چيست.

كمّيت گرايى و سطحى شدن دين 
خدا وحدت محض است، و وحدت محض قابل تقسيم نيست، چون داراى بُعد نيست. پس خداوندى كه كمال مطلق است، از آن جهت كه وحدت محض نيز هست كثرت بردار نيست، وحدت او وحدت عددى نيز