صفحه ٢٥٢

نيست، يكى بودن او مثل يكى بودن اين پرتقال نيست كه بشود يك پرتقال ديگر كنار او باشد، بلكه او يكى است كه دو ندارد، چون در كنار هستى مطلق، چيزى نمى تواند باشد، و لذا نمى توان او را تصور كرد، قلب ها متوجه يگانگى او مى شوند ولى ذهن ها نمى توانند از او تصورى داشته باشند، قرآن در همين رابطه فرمود: «لَيسَ كَمِثْلِهِ شَي ءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ»؛ «1» اين آيه و امثال آن ما را دعوت مى كند كه براى فهم خداوند و ارتباط با او بايد خود را بالا بياوريم و انديشه ى خود را از محدوده ى درك حسّى و ذهنى، بالاتر ببريم تا با حقيقت وحدانى عالم روبه رو شويم. به گفته ى مولوى مردم معمولى «عدد انديش» اند و نمى توانند از صندوق صورت ها خود را آزاد كنند.
         ذوق آزادى نديده جان او             هست صندوق صُوَر ميدان او
             گر ز صندوقى به صندوقى رود             او سمائى نيست، صندوقى بود
             گر هزاران اند يك تن بيش نيست             جز خيالات عدد انديش نيست 

پس نمى توان خدا را ساده كرد و در حد فهم خود پائين آورد، بلكه ما بايد بالا برويم. اگر خواستيم خدا را ساده يا تقسيم كنيم، ديگر خدا نيست.
حال اگر تمدنى بخواهد همه چيز را ساده كند مطمئناً نه تنها از فهم خدا كه از فهم بسيارى از امور معنوى محروم مى شود، زيرا به همان اندازه كه خدا ساده شدنى نيست عالم ملائكه و معاد نيز همين طورند. ذهن بشرِ مدرن امورى را مى فهمد مثل امور مادى ساده و محاسبه پذير باشند در