صفحه ٢٧٣

همان قاعده اى كه تمدن فراعنه را ناكام گذاشت در تمدن غربى به چشم مى خورد و همچنان كه عرض شد اين تمدن نه تنها نسبت به آنچه چشم دين مى بيند، كور است بلكه آنچنان به دست آوردهاى خود مغرور است كه حقايق دينى را انكار مى كند و كورچشمى خود را عين بصيرت مى داند و گرفتار واژگونى ارزش شده است. اين است كه تأكيد مى شود هراندازه مبانى معرفتى اين تمدن و كورچشمى آن بيشتر شناخته شود، بيشتر ارزش ديندارى معلوم مى گردد و هرقدر دينْ خالص تر و از تحريفات پاك تر باشد، قدرتِ گذار از تمدن غربى در آن بيشتر است.
خطر از آن جا ما را تهديد مى كند كه تمدن غرب را بريده از گذشته و آينده اش بنگريم و حياتِ در حال اضمحلال و بى آيندگى آن را نبينيم.
در تحليل وضع امروزى غرب گفته اند: «تمدن غربى مانند خروسى مى ماند كه سرش را بريده اند، براى مدتى كوتاه اين طرف و آن طرف مى دود، با حركتى سريع و بدون هدف، تا جان آن بدر رود و بميرد.» تمدن فعلى تمدنى است كه تحولات آن بسيار زياد است اما تحولاتى سرگردان كه روند فروپاشى آن را سريع تر مى كند. بدون آن كه تذكرات حكيمان را در امر فروپاشى جدّى بگيرد.

محاسبه اى غلط
خداوند مى فرمايد: «وَيسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَلَنْ يخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ انَّ يوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَالْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»؛ «1» اى پيامبر! به تو مى گويند پس