صفحه ١٠٣

راستى چرا تمدن هاى گذشته تمام روح و روان و فرصت خود را صرف تكنيك و علوم تجربى نمى كردند؟ آيا توانايى چنين كارى را نداشتند يا چنين كارهايى در مقايسه با زندگى معنوى براى آن ها ارزش نداشت؟ انسان هاى حكيم هميشه متوجه بوده اند كه اگر بخواهند چنين تمدنى بسازند تمام عمر و فرصت خود را بايد جهت ساختن و حفظ آن به كار گيرند و عملًا خود را از ارتباط با معارف عاليه و حقايق ربانى محروم كرده اند و از اين لحاظ است كه براى آن ها چنين تكنيك و تمدنى ارزش ندارد، همچنين كه هدف پيامبران ساختن چنين تمدنى نبود، هر چند به مؤمنين توصيه مى كردند در دل طبيعت فعاليت كنند و از طريق تعامل با طبيعت، مايحتاج خود را به بهترين نحو به دست آورند ولى نه به آن معنى كه تمام همّت آن ها صرف زندگى مادى شود و گرفتار حرصِ سيرى ناپذير گردند.

تفاوت علم گذشته با حال 
وقتى همه ى همت فرد صرف زندگى مادى شد، جامعه از معنويت فاصله مى گيرد و در منظر خود جز امور مادى را نمى نگرد، و از طرفى اگر از معنويات فاصله گرفت دنيا به شدت براى انسان جلوه مى كند و در نتيجه تمام همت خود را صرف رفاه دنيايى اش مى نمايد و همه ى وقت خود را صرف مى كند تا ابزارى براى خوب تر استفاده كردن از دنيا بسازد و معنى زندگى را در ساختن ابزارها و تكنيك ها مى فهمد و نه چيز ديگر.
آرى علوم تجربى به خودى خود نامشروع نيست بلكه آنچه نامشروع است افراطى است كه موجب مى شود تمام ذهن و فكر ملت را فعاليت هاى