صفحه ١٦٠

ماشين هاى غول آسا كرد و كارش به جايى رسيد كه خودش به ماشين تبديل شد. آيا در چنين شرايطى كارگران كه اعضاء مهم جامعه محسوب مى شوند به چيزى جز به ماشينى كه در كنار آن كار مى كنند مى توانند فكر كنند؟ به گفته ى رنه گنون؛ «كارگرانِ امروزى، با صنعت گران پيشين تفاوت بسيار دارند، كارگران امروزى به جز خدمت گزاران و بردگان ماشين چيز ديگرى نمى باشند، و به اصطلاح، خود عضو و پيكر ماشين شده اند. اينان ناگزيرند پيوسته به شيوه اى ماشينى حركات مشخص را تكرار كنند تا اتلاف وقتى صورت نگيرد.» «1» چون هدف آن ها توليد هرچه بيشتر است، و آنچه حاكم است «كمّيت» است و لذا مى توان تمدن غربى را «تمدن كمّى» ناميد. تمدنى كه در آن جز صنعت، تجارت و امور مالى هيچ چيز ديگر اهميت ندارد، قدرت مالى بر سراسر تصميم گيرى هاى فرهنگ غرب حاكم است و توده ى مردم تحت تأثير چنين تلقيناتى قرار گرفته اند بدون آن كه متوجه شوند تحت تأثير چه تلقيناتى هستند.

مدرنيته و معنويتِ به تاراج رفته 
آيا با توجه به اين كه ماده ذاتاً كثرت و تشتت است جامعه ى مادى زده مى تواند روزى روى آرامش به خود ببيند؟ آيا رقابت هاى مادى فرصتى براى به خودآمدنِ بشر باقى مى گذارد تا بفهمد قدرت هاى معنوى، برتر از جميع ستيزه جويى هايى است كه روح فرهنگ مدرنيته براى ايجاد صلح بر بشريت اعمال كرده است؟ رنه گنون مى گويد: «روح عمل زدگى آنچنان حاكم شده كه حتى آنان كه مدعى قبول قدرت هاى معنوى هستند، عملًا