صفحه ٦٤

فرهنگ غربى و عمل زدگى 
انبياء الهى؛ ايمان و شهود را بر عمل مقدم داشته اند، در حالى كه تمدن جديد، عمل را بر شهود و ايمان برترى داده و حتى اين تمدن كار را به جايى كشانده كه حاكميت عمل را تنها مشغله ى خود ساخته و منكر هر نوع معنويت راستين شده است. برعكسِ انبياء كه بر تقدم احوال آسمانى نسبت به عمل تاكيد مى كنند و در عين حال مقام مشروع عمل را در زندگى انسان منكر نيستند و خودشان در زندگى خود اين مطلب را نشان دادند.
در فضاى فرهنگ مدرنيته؛ كارِ بشر به جايى رسيده است كه اگر سجده طولانى داشته باشد و از اين طريق جان خود را با عالم معنويت مرتبط كند، گويا هيچ كارى انجام نداده است، ولى اگر يك جاده بسازد، تا زودتر به سر كار خود برود، كارى انجام داده، چون عمل را بر ايمان و شهود ترجيح مى دهد ولى يك ساعت تمركز قلبى بر روى حقايق متعالى كارى حساب نمى شود. در حالى كه بايد پرسيد بشرِ عمل زده به سوى كجا اين چنين شتابان در حركت است؟ انبياء در عينى كه عمل را حذف نكردند تقدم را به ايمان مى دهند، زيرا حقيقتِ انسان بدن او نيست، حقيقت او جنبه ى مجرد اوست كه از طريق حقايق معنوى تغذيه مى شود و به نشاط و اميد مى رسد. دين به انسان توصيه مى كند بايد آنقدر روى نيت خود كار كرده باشى و آن را با حقايق معنوى آشنا كنى كه در كارهاى عملى هم نيت الهى تو زنده و فعال باشد. بنا به فرمايش امام صادق (ع)؛ «وَ