صفحه ١١٩

بيكرانه ى عالم معنويت را در منظر خود داشته باشد. شهود روحى استعدادى است فوق بشرى كه انسان را از توهماتِ صرفاً فردى آزاد مى كند. در نگاه معنوى بيشتر از موضوعاتى سخن به ميان مى آيد كه دغدغه ى كمال انسان ها در آن نهفته است، در حالى كه در روحيه ى فردگرايى و اومانيسم انسان ها ميل دارند به هر قيمت كه شده ولو به بهاى فداكردن حقيقت، خود را بنمايانند و براى مشهورشدن به راحتى انديشمندان بزرگ را ناديده مى گيرند، در حالى كه در تمدنِ مبتنى بر سنن معنوى تقريباً نمى توان تصور كرد كه فردى مدعى شود انديشه ى او جداى از الهامات معنوى منحصر به خود اوست.

حقايق؛ كهنه و نو ندارند
هيچ امام و پيامبرى نيامده است تا بگويد من دين اختراع كرده ام، زيرا پيامبران از طريق وحى الهى متوجه حقايق و قوانين عالم وجود مى شوند، حقايقى كه به صورت تكوينى در اين عالم هست؛ حال پيامبر با بعثت و تحولى خاص كه خداوند در او ايجاد مى كند، اوج مى گيرد و صورت تشريعى آن حقايق تكوينى را از خداوند و به واسطه جبرئيل دريافت مى كند. بنابراين هيچ كس مخترع حقايق نيست. اختراعات، ساخته هاى ذهن مخترع است. مثلًا مى توان ضبط صوت اختراع كرد، بدين صورت كه پديده هاى موجود در عالم را در انضباطى خاص كنار همديگر قرار داد و استعداد نهفته در آن ها را ظاهر نمود، ولى موضوع حقايق فرق مى كند مثلًا خدا در عالم هست و بايد با رفع حجاب هايى كه بين ما و او وجود دارد، او را يافت، پس هيچ وقت كسى نمى تواند بگويد من خدا را