صفحه ٢١٩

نفس ناطقه و استعداد ذاتى ساختن ابزار
در جلسات قبل اشاره اى به تفاوت كار و پيشه در زندگى گذشتگان با كار و پيشه در تمدن جديد شد. اشاره شد كه پيشه و كار در تمدن جديد انسان را بَرده ى خود كرده است، در حالى كه پيشه در زندگى گذشتگان عين زندگى بوده است. براى روشن شدن هرچه بيشترِ موضوع نياز به مقدمه اى داريم كه إن شاءالله عنايت مى فرماييد:
نطفه ى انسان در دوره ى جنينى؛ در شرايط اوليه ى خود آمادگى خاصى دارد جهت قبول نَ فْس، وقتى نفس به آن تعلق گرفت، آن نفس به كمك موادى كه از طريق بدنِ مادر در اختيار دارد شروع به ساختن بدن براى خودش مى كند، قلب و سر و دست و پا مى سازد. در حالى كه يك موجود ذره بينى مثل آميب، چون نفس آميبى دارد، هيچ وقت قلب يا سر و دست انسانى نمى سازد. ولى جنينِ انسان از موادى كه در درون رحم در اختيار او قرار مى گيرد شروع مى كند به ساختن سر و استخوان و چشم و غيره، نفس انسانى با استفاده از همين مواد براى چشم قرنيه مى سازد كه از پارچه حرير ظريف تر است. پس معلوم است كه نفس انسان در ذات خود داراى استعدادى است كه مى تواند ابزار مورد نياز خود را بسازد و اگر شرايط مناسبى در اختيار او باشد، به زيباترين شكل آن ابزارها را شكل مى دهد. در همين رابطه و با توجه به اين استعداد است كه در بيرون از رحمِ مادر به وسيله الياف نازك، پارچه ى حرير مى سازد. اگر نفس انسان در درون خود قدرت حريربافى نداشت و قرنيه نمى ساخت در بيرون هم نمى توانست حرير بسازد. نفس انسان در يك مرحله در دوره ى جنينى قرنيه مى سازد و در مرحله ى ديگر در بيرونِ رحم حرير مى سازد. همين