صفحه ١٠٠

نظريه هاى فرضى محدود مى شود كه اين نظريه ها نيز صرفاً ساخته ى خيال پرورى فرد است.» «1»
علم جديد، علم به نمودها است بدون توجه به اين كه نمودها ريشه در بودها دارند، و به همين جهت آن علمى نيست كه متوجه حقايق باشد، علمى فاقد استحكام است، زيرا صرفاً تجربى است و در ميان جزئياتِ پراكنده در حال جستجو است، به تعبير ابن سينا «ظُنُون پراكنده است» گمان هايى كه ريشه در هيچ حقيقت يقينى ندارد. يك وقت علم تجربى در عين نظر به جزئيات يك نظر هم به جنبه ى غيبى آن ها دارد و متوجه سنن پايدار عالم است، در اين صورت چون عالم غيب ثابت و پايدار است چنين علمى ضايع نمى شود و به اندازه اى كه وصل به غيب است استحكام دارد، و برعكس، به اندازه اى كه از اتصال غيبى خود جدا شود ضايع و متزلزل مى شود. از آنجايى كه علم جديد به بهانه ى استقلال از معنويت، كاملًا رابطه اش را با غيب قطع كرده است و در محدوده ى تجربه ى صرف سير مى كند و درنتيجه استحكام لازم را ندارد، ملاحظه مى فرماييد امروز نظريه اى مطرح مى شود، و فردا خلاف آن بيان مى گردد. مثلًا امروز مى گويند فلان غذا براى فلان بيمارى ضرر دارد فردا مى گويند ضرر ندارد، شما در تاريخ معاصر از اين نظريه هاى متفاوت و گاهى متناقض بسيار مى يابيد «2»