صفحه ٢٤٠

استثنايى را بپذيرد، در حالى كه هر حقيقتِ متعالى بالأخره وجوهى دارد كه بيان ناپذير است و استعدادهاى خاص مى توانند آن وجوه را بيابند و فهم آن ها با تزكيه همراه خواهد بود. به گفته ى رنه گنون: «در نگاه كمّيت گراى غربى هر چه بينشى محدودتر و تنگ تر باشد، «عقلى تر» شمرده مى شود» «1» چنين نگاهى متضمن نفى امور فوقِ فردى و مخصوصاً نفى شهود فكرى محض و طرد هر نوع معرفت مابعدالطبيعى و انكار هرگونه مرجعيت روحانى است كه بالضروره از عالم ما فوقِ بشرى سرچشمه مى گيرد. «2»
وقتى عقل انسانِ غرب زده ارتباط واقعى خود را با عقل كل از دست داد، چاره ى ديگرى ندارد جز اين كه همه انرژى هاى خود را صرف قطب پائين هستى يعنى عالم ماده كند و رفته رفته در ماديات غوطه ور شود. چنين عقلى به موازات اين سقوط كم كم حتى مفهوم حقيقت را از دست مى دهد و در غورِ در كمّيت ها متوقف مى شود، كامپيوتر مى سازد ولى سخن انبياء را نمى فهمد.
علم جديد نه تنها مى خواهد مسائل را با تعابير كمّى بيان كند، بلكه كارشناسان اين علوم از اين طريق در بيان حقايق مى توانند طفره بروند، بدين صورت كه حرفشان را با زبان نمودار و منحنى مى زنند و چون نمودارها زبان كمّيت هاست نه كيفيت ها عملًا نمودارها زبانى براى كارشناسان مى شود تا كيفيت ها را پنهان كنند. و از طرف ديگر مردم هم چون اين زبان را نمى فهمند حيرت مى كنند و متوجه نمى شوند و