صفحه ١٧٧

كردند. جواب دادند چون همين يك پيراهن را داشتم و آن را شسته بودم و هنوز خشك نشده است، آن را تكان مى دهم تا خشك شود. عرض بنده اين نيست كه در حال حاضر هم ما يك پيراهن داشته باشيم، بحث بر سر اين موضوع است كه با غفلت از زهد و قناعت همه ى زندگى عرصه ى مصرف افراطى مى گشت و امكان واردشدن در فهم معارف دينى و اصلاح نفس برايمان نماند.
تأكيد دين بر ساده زيستى و قناعت است و اين يك حكم هميشگى است تا انسان گرفتار كلافه ى تجمّل و فزون خواهى نشود. فرورفتن در چنين كلافه اى امكان يافتن راه رهايى به سوى سعادت را غيرممكن مى سازد.
انسانى كه با ارزش هاى غربى خود را تعريف كرده سعى مى كند با تمام قوا هر چيزى را كه موجب رفع نيازمندى هاى مادى مى شود به دست آورد. در حالى كه آن چيز جديد براى او يك نياز جديد را به همراه مى آورد، و فروافتادن در چنين ورطه اى از آنجا شروع مى شود كه همه ى همّت انسان غرب زده در رفع نيازهاى مادى خلاصه مى شود، نيازهايى كه هرگز تمام شدنى نيست و هر وسيله اى از آن اشاره به وجه كامل ترى دارد كه وَهم انسان ها تصور مى كند. اين است كه ملاحظه مى فرماييد صد سال است هزاران شكل ماشين سوارى ساخته شده و هركدام كه ساخته شد اشاره به نوع كامل ترِ خود دارد و صد سال ديگر هزاران شكل ديگر مى سازند و باز بايد هزاران شكل ديگر بسازند. آيا اين فرو افتادن در ورطه اى نيست كه هرگز به انتهاى آن نمى توان رسيد؟ اين چنين گرفتار شكل هاى بى نهايت متفاوت شدن يك نحوه رسيدن به مقصد است يا