اكنون، پرسش ديگرى به ذهن مىآيد كه: چه عاملى مىتواند آن ميلهاى خفته را در ما فعّال و بيدار سازد؟ در پاسخ مىگوييم: فكر و ادراك كه حكما گفتهاند: ادراك عامل شوق است؛ چرا كه، آن ميل نهفته به وسيله درك و شعور، زنده و برانگيخته مىشود و بر ما لازم است بدين وسيله به تقويت آن بپردازيم.
در اينجا لازم است ياد آورى كنيم: علاوه بر فكر درباره اصول نامبرده ـ توحيد،نبوّت و معاد ـ فكر ديگرى هم لازم است تا انگيزه عملى متناسب با اين افكار و هماهنگ با اين اصول نيز در ما زنده شود.
فكر در باره اصول ، ما را به اين نتايج رساند كه فهميديم خدا هست ، روز قيامت هست و پيامبران و نيز پيامبر اسلام حقّند و قرآن كتاب خداست؛ ولى، درك اين حقايق، به تنهايى كافى نيست براى اينكه شوق به اطاعت از خدا و ايمان و التزام عملى در ما بوجود آيد و ناگزيريم از اينكه علاوه بر اصول نامبرده درباره چيزى بينديشيم كه با شوق، سنخيّت و تناسب دارد و مىتواند در تحريك و برانگيختن آن مؤثّر باشد.
در توضيح سخن فوق مىگوييم: ريشه همه فعاليّتهاى انسان، خوف و رجا است. البتّه، هدف انسانها و گمشدهاى كه براى يافتن آن تلاش مىكنند و نيز برداشتى كه از خيرات و شرور دارند با هم بطور كامل يكسان نيست: يكى نعمتهاى دنيوى را منظور مىدارد ديگرى خيرات و نعم بهشتى را و كسانى هم نعمتها و خيراتى بالاتر از آنها چون رضوان الهى و قرب و جوار حقّ را مىشناسند و براى وصول به آنها تلاش مىكنند؛ ولى، در اين كه يگانه عامل حركت انسان براى وصول به هر يك از اين سه نوع هدف و رسيدن به اين گمشدهها خوف و رجا است، تفاوتى ميان دارندگان اين اهداف مختلف وجود ندارد.
بنابر اين، براى وادار شدن به كار و تلاش و حركت، بايد فكرى كنيم كه ترس واميد را در ما برانگيزد: فكر كنيم درباره اينكه اگر ايمان بياوريم چه مىشود، چه ثمرات و نتايجى دارد و اگر نياوريم چه؟
پس در زمينه انجام هر كار اختيارى و از آن جمله ايمان آوردن اگر درست بينديشيم و درك كنيم كه آن كار چه منافعى براى ما در بر دارد شوق دستيابى به آن در ما تحريك مىشود؛ چنانكه، اگر دريافتيم كه آثار تلخ و نتايج زيانبارى بر آن كار مترتّب مىگردد، ترس از آن نتايج در ما برانگيخته شده و ما را بر آن مىدارد تا از آن كار دورى كنيم و دقيقاً سرّ وجود اين همه
اخلاق در قرآن
عوامل كلى سقوط اخلاقى