صفحه ٥٢

گرايش هاى مبهم و اشتياق هاى خيالى به سنن معنوى كافى نيست تا يك جامعه پايدار بماند و از فعاليت هايش بهره مند شود، بلكه بايد تمام مناسبات جامعه مطابق آموزه هاى انبياء الهى باشد تا به كمك مددهاى الهى جامعه به اهداف عاليه ى خود دست يابد. وقتى متوجه شديم ذات اين تمدن بحران ساز است و معضلات جهان همه ناشى از وجود اين تمدن است ديگر دنبال آن نيستيم كه در بستر تمدن غربى به دنبال آرامش باشيم. متأسفانه در حال حاضر قصه ما شبيه قصه آن شخص سياه ترسناكى است كه كودكى را بغل كرده بود و كودك همچنان گريه مى كرد و او هم مرتب او را تكان مى داد تا آرام شود. شخصى به او رسيد و گفت: مشكل؛ خودِ تو هستى، طفل از تو مى ترسد، كودك را پايين بگذار، آرام مى شود و ديگر گريه نمى كند.
باز گرديد به آيه اى كه در ابتداى بحث قرائت شد و در آن تدبّر كنيد كه؛ «افَلَمْ يسيرُوا فِي الارْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعقِلُونَ بِها اوْ اذانٌ يسْمَعُونَ بِها فَانّها لاتَعْمَي الابْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»؛ آيا اگر جامعه قلبى بيدار پيدا نكرد و چشم دل او نابينا گشت امكان نجات دارد و راه سعادت خود را مى يابد؟ به اين نتيجه مى رسيم كه تمدن غربى به علت نظرنداشتن به سيره ى معنوى انبياء حياتش پايدار نيست و ما نبايد سرنوشت خود را به آن گره بزنيم.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»