صفحه ٣٧٧

انسان ها گرفتار فردگرايى شده اند را روشن نمود، ولى اين نقيصه در بستر جديدى بايد جبران شود و نه با برگشت به گذشته كه فعلًا عملى نيست.
مردم واقعيت هايى را مى شناسند و صرف شناختن و تصور آن ها كافى است كه آن ها را به عنوان نيازهاى خودتصور كنند و سپس طلب نمايند. اگر تكنولوژى و ابزارى باشد كه مردم تصور كنند مى توانند از طريق آن فلان مشكل خود را حل كنند، به طرف آن تمايل پيدا مى نمايند. از نظر فلسفى تصور و تصديق از امور اختيارى نيست، فقط عملِ مطابق با آن تصور از اختيارات انسان است. مثلًا وقتى ماشين سوارى به وجود آمد، تصورِ داشتن ماشين و استفاده از آن براى طى كردن مسافت، بى اختيار در ذهن ما مى آيد، وقتى تصور ماشين آمد و طرف متوجه شد مى تواند مسافت هاى طولانى را با ماشين سوارى طى كند ديگر پاهاى انسان در طى كردن مسافت هاى طولانى با پاى پياده، سست مى شود، ديگر نمى توانيد مثل قبل به پاهايتان دستور دهيد پياده از روستا به شهر بيايد و برگردد.
پس روشن شد كه شما نمى توانيد چيزى را كه مى شود به عنوان يك واقعيت خارجى تصور كرد، به مردم بگوييد تصور نكنند، به مردم نمى توان گفت حالا كه مى شود به ويلاشهرها و شهرك هاى حاشيه شهر رفت و در آن جا خانه ساخت و سريعاً به وسيله ى ماشينِ سوارى به مركز شهر آمد، چنين چيزى را تصور نكنيد. اين تصور، واقع مى شود چون تحقق خارجى دارد. البته تحقق خارجى آن، تبعاتى را مانند ترافيك شهر و ... به دنبال دارد. حال شما به عنوان مديرى كه بايد براى جامعه برنامه ريزى كنيد و از فروافتادن مردم در معضلات مدرنيته آن ها را حفظ كنيد آيا