صفحه ٣٤٩

وقتى روح انسان از طبيعت فاصله گرفت ابزارهاى مهيب او را در چنگال هاى خود محاصره مى كنند و اضطراب روحى موجود، ناشى از زندگى با اين نوع تكنولوژى هااست كه براى سركوب طبيعت ساخته شده. اين علاوه بر آن است كه ذات تكنولوژى غربى با هر دم جديدترشدن همواره پيرمردها و پيرزنان را از چرخه ى زندگى خارج مى كند. و آن ها را به آدم هاى ناتوان تبديل مى نمايد كه امكان زندگى كردن در شرايط جديد از آن ها گرفته مى شود.
روح جهان جديد، چون بر اساس خيالات انسان ها مديريت مى شود و جلو مى رود، طورى است كه هر لحظه چيز جديدى مى سازد، چون به جاى عقل «خيالات» در ميدان است، ريشه ى روانى لباس و ظرفِ يك بار مصرف در اين است كه بشرِ جديد، موجوديت خود را نپذيرفته و به سوى ناكجا آباد قدم مى زند، سرعت و عجله ى بشر جديد نيز در همين رابطه قابل تحليل است. اين كه ملاحظه مى فرماييد عجله و شتاب جزء ذات تمدن جديد شده به جهت آن است كه مى خواهد از خود و گذشته ى خود فرار كند، به طورى كه هيچ ارتباطى برايش باقى نماند. «آلوين تافلر» در كتاب «شوك آينده» مى گويد: «با دخترى در ساحل درياچه فلوريدا صحبت كردم، مى گفت از اين ساحل خوشم مى آيد چون كسى مرا نمى شناسد، به راحتى هر كارى مى توانم انجام دهم و بعد بروم». در واقع آن خانم مى خواهد از گذشته فاصله داشته باشد، كارهايش برايش نماند، به يك اعتبار مى خواهد همواره با خودش غريبه باشد، دائم از خودش فرار كند و بودن هاى گذشته ى خود را تخريب كند. چون در تعريف خود به نفى همه چيز تن داده است.