صفحه ٣٤٨

غفلت قرار گرفت. پس علم به معناى گشودن درجه اى از مراتب حقيقت كه براى ما پنهان است، در تمدنى كه تكنولوژى را پديد آورد، موجود نيست. تكنيك با تصرف خود در طبيعت، نظام عالم ماده را در شرايطى خاص قرار مى دهد كه اگر به توانايى هاى عالى تر طبيعت آگاهى داشته باشيم، نمى توان شرايط جديد را به عنوان يك برترى براى تمدن غربى به حساب آورد. زمانى در راستاى انس با طبيعت، ديوار خانه ها را با خاك و گِل مى ساختيم و همان ديوار گلى را به عنوان جزئى از زندگى پذيرفته بوديم و اگر پس از مدتى خراب مى شد دوباره به راحتى آن را تعمير مى نموديم، بدون اين كه توازن طبيعت را به هم بزنيم. ولى يك وقت به تصور خود مى خواهيم براى هميشه از ساختن ديوار راحت شويم، حالا آن را با آجر و سيمان مى سازيم و توازن قبلى اجزاء طبيعت را به توازنى جديد تبديل مى كنيم و اين در حالى است كه اگر خواستيم ديوار جديد را خراب كنيم علاوه براين كه بايد انرژى زيادى صرف خراب كردن آن نماييم، مواد آن به راحتى قابل برگشت به طبيعت نيست و نمى توان به عنوان مواد اوليه براى ساختن ديوارى جديد از آن ها استفاده كرد، و اين موجب پديدآمدن اضطراب ها و نگرانى هاى زيادى در روح بشر خواهد شد، چون زندگى را به شدت براى خود سخت و غير قابل تحمل كرده است. اگر ديوار كاهگلى خراب مى شد با يك مقدار كاه و گل تعمير مى شد، و زندگى در همان بستر ادامه مى يافت، در حالى كه در نگاه غربى، به اميد تكنولوژى و ابزارهاى مهيب رابطه ى انسان با طبيعت قطع شد و ديگر طبيعت به راحتى در اختيار انسان قرار نمى گيرد بلكه بايد آن را با قدرت تكنولوژى تسليم خود نمود.