صفحه ٣٤٥

اما قسمت دوم سؤال شما هم در جاى خود درست است كه با آمدن تكنيك نوع نگاه انسان تغيير كرد، در اين حالت است كه گفته مى شود تكنيك فرهنگ خود را نيز با خود مى آورد. اگر جامعه اى روى هم رفته بستر زندگى حكيمانه را فراهم كرده و بر اساس آن زندگى كند ولى ارزش آن را نداند، و اين كه به راحتى و بدون هيچ بحرانى امور مى گذرد را امرى طبيعى بداند، در مقابل ورود تكنولوژى- كه به ظاهر امور را راحت تر مى كند- مقاومتى از خود نشان نمى دهد. اينجاست كه پس از مدتى شما متوجه مى شويد مناسبات و روابط آن جامعه تغيير كرد و بحران هاى مخصوص به فرهنگ غربى در آن جامعه نيز ظاهر شد، وقتى بشر جايگاه زندگى حكيمانه را نشناسد، و يك زندگى تجملى و آرايش كرده به او ارائه داده شود، آن را مى پذيرد.
در ابتدا با پذيرفتن اين تكنيك، اهدافى كه اين تكنيك بر مبناى آن ها ايجاد شده، پذيرفته مى شود، وقتى هدف ها تغيير كرد و ميل ها و گرايش هاى خاصى كه اين تكنيك برآورده مى كند به صحنه آمد، وابستگى به تكنيك شروع مى شود و رابطه ى متقابل تكنيك جديدتر و هدف هاى مربوط با آن همچنان آن جامعه را به سوى اهداف فرهنگِ غربى جلو مى برد، پس مى توان گفت: با اين تكنيك جز آن هدفى كه اين تكنيك براى آن ايجاد شده چيز ديگرى حاصل نمى شود، به طورى كه نمى توان اميد داشت اين تكنيك در جامعه اى بيايد و بتوان آن را در راستاى اهدافى غير از اهداف مخصوص به آن به كار برد، مگر وقتى جامعه به خودآگاهى رسيده باشد و اهداف توحيدى او با تمام سرزندگى در منظرش قرار داشته باشد، كه چنين انتظارى از مردم معمولى دنيا، انتظار