صفحه ٤٥

اگر شما مى بينيد در تاريخ گذشته، بسيارى از شغل ها در عين درآمد كم، مورد احترام بوده، و كسى از شغلش هرگز احساس خستگى و پوچى نمى كرده است، به جهت آن بوده كه دين در كنار شغل و پيشه جايى براى خود داشت و شخص در عينى كه به ظاهر مشغول كسب و كار بود، مشغول انجام وظايف دينى هم بود. اما در تمدن امروزى زندگى و كسب و درآمد به گونه اى تعريف شده است كه در كنار آن ها دين دارى قرار ندارد. شخصيتِ هركس در تمدن جديد با درآمد دنيايى معنا پيدا كرده است، نه با ارتباط با عالَم معنا، و اين است علت اين كه روان ها متلاطم و انگيزه ها سرد و ضعيف شده، به طورى كه هركس با شغل خود مسئله دارد.
تمدن غربى، شغل و كسب و كار را از وظيفه و شوق دينى جدا كرد، درنتيجه صنعت از هنر جدا شد. در حالى كه آنچه امروز در موزه ها به عنوان آثار هنرى گذشتگان به نمايش در مى آيد وسايل زندگى و نمونه هايى از نوع كسب و كار آن ها بوده است. زندگى و شغل و هنر آنچنان درهم تنيده بود كه نمى توان زيبايى هاى زندگى را از شغل جدا كرد. آنچه را براى زندگى مى ساختند- چون محور زندگى آن ها اقتصادِ صرف نبود- آن را هنرمندانه مى ساختند و از اين طريق، نه تنها مخارج زندگى خود را تأمين مى كردند، بلكه روح خود را نيز تغذيه مى نمودند. ولى در تمدن امروز كه منظر انسان ها را عالم ماده پر كرده و ملاك ارزش ها درآمد مادى است. و ارزش شغل ها با كسب درآمد مادى سنجيده مى شود، آن چيزى كه در گذشته براى تامين مخارج ساخته شده است، امروز به عنوان هنر شناخته مى شود. در حالى كه شخص سازنده ى آن چيز،