صفحه ٣٠٨

كه اين روش بيشتر شبيه شيوه ى پيامبران است كه يك تنه در مقابل فرهنگ كفرِ دوران خود مى ايستادند. چنين انسان هايى وقتى مى بينند مثلًا جامعه گرفتار ربا شده تحمل نمى كنند، هرچند به قيمت منزوى شدنشان از آن فرهنگ و جامعه تمام شود، البته معلوم است منزوى نمى شوند، بلكه كفر را منزوى مى كنند. روبه روى فرهنگ انحرافى مى ايستند و يك تنه خودشان را بلندتر از همه ى آن فرهنگ مى دانند. مباحث نقد غرب براى اين نوع انسان ها موجب مى شود كه آنچه را حق مى دانند انتخاب كنند و راه را براى بقيه هموار نمايند.
نوع دوم، انسان هاى نسبتاً با اراده و قوى هستند. اين ها وقتى متوجه ضعف هاى فرهنگ غربى شدند، طورى در كنار فرهنگ رايج در جامعه حركت مى كنند كه اسير آن نشوند، هرچند در خود چنان اراده اى را نمى بينند كه يك تنه به مقابله برخيزند، اين ها در نهايت، خود را نجات مى دهند. مثلًا يك پزشك يا يك مهندسِ آگاه به ضعف هاى فرهنگ مدرنيته، از صبح تا بعد از ظهر نمى تواند خارج از فرهنگى كه بر جامعه تحميل شده كارى بكند، اما با توجه به معرفتى كه نسبت به فرهنگ غربى دارد اجازه نمى دهد بقيه ى روزش نيز لگدمال آن فرهنگ شود. اين انسان ها نه تنها شيفته ى فرهنگ غرب نيستند، حتى مانع جلوه كردن آن در زندگى خود مى شوند. نقد غرب براى اين گونه اراده ها به اين صورت خواهد بود تا آرام آرام در شرايط مناسب بيشتر از قبل، خود و جامعه را از ضعف هاى فرهنگ غربى نجات دهند.
نوع سوم، مردم معمولى هستند كه فقط مى دانند اين فرهنگ بد است اما توان مقابله با آن را ندارند. اين ها در عينى كه وفادار به فرهنگ اصيل