صفحه ٢٦٨

و چراغ هاى بلورين و قنديل هاى گرانقيمت را مى شكست، و تازه اشكال مى گرفت كه اين ها چيست سر راه من گذاشته ايد؟ مى گويد:

         ما چو كورانه عصاها مى زنيم             لاجرم قنديل ها را بشكنيم 

اشكالى كه مخالفانِ انبياء به انبياء داشتند از همين نوع بود. انبياء الهى به مردم خبر مى دادند كه اين نوع زندگى عاقبت بدى دارد، مردم به آن ها مى گفتند چرا خوشى ما را به هم مى زنيد.

         جان ما فارغ بُد از انديشه ها             در غم افكنديد ما را و عَنا

در حالى كه انبياء آن ها را متذكر بحرانى مى كردند كه در ذات آن زندگى نهفته بود.

         انبياء گفتند، فال زشت و بد             از ميان جانتان دارد مدد
             از ميان فال بد من خود تو را             مى رهانم مى برم سوى سرا

زيرا نگاه انبياء به عالم از ساحتى است ماوراى حسّ.

         نبى آگه كننده است از جهان             كو بديد آنچه نديد اهل جهان 

ولى تاريخ گواه است كه مخالفان انبياء بر صحت همان نگاه محدود خود به عالم و آدم اصرار داشتند و با انبياى الهى مخالفت مى نمودند و در صدد نفى آن ها برمى آمدند. و علت مقابله ى غرب با روح شريعت و ديندارى بر همين قاعده استوار است.
آن هايى كه بيش از حدّ به چشم سرِ خود اميدوارند و چشم دل خود را در حاشيه رانده اند، در زندگى بيشتر زمين مى خورند تا آن هايى كه اگر چشم سر هم نداشته باشند مواظبند چشم دلشان بسته نشود.