صفحه ٢٤٧

لشكريانشان همان چيزى را كه از آن فرار مى كردند نمايانديم. «نُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يحْذَرُونَ»؛ «1»
 به هلاكتى كه از آن فرار مى كردند نزديك شدند. علتش اين است كه نقش حسّ و عالم ماده در جهت گيرى آن ها بيش از نقش معنويت، مؤثر بود.
آيه اى كه در ابتدا قرائت شد مى فرمايد: كسانى كه در تمدن هاى گذشته نابود شدند، قلبشان كور بود و دنيا را فقط از زاويه ى حس مى ديدند و لذا از هلاكت ملت هاى گذشته عبرت نگرفتند تا به خودآگاهى برسند. حال لازم است بدانيم بينش حسّى چه شاخصه هايى دارد؟ اگر بتوانيم آن شاخصه ها را بشناسيم و متوجه شويم گاهى متدينين نيز گرفتار چنين بينشى مى شوند خواهيم توانست از ظلمات ظاهر بينى عبور كنيم و در هر حادثه اى جنبه هاى قدسى آن را در نظر بگيريم و همواره قدرت انتقال از ظاهر به باطن را در خود رشد دهيم.
بايد اين نكته به خوبى روشن شود كه تا گنجِ سراسر معنويت و ملكوت در برابر ديدگان بشر آشكار نشود روح و جانِ او همچنان در دنياى حسى سرگردان است و اميد گذار از ظلمات مدرنيته غير قابل دسترس خواهد ماند.
گرايش به مديريت كمّيت گرا در ارزيابى دستگاههاى مختلف، سبب مى شود كه معنويت جايى در آن مديريت نداشته باشد. چون در اين نوع مديريت، عقيده براين است كه همه چيز را «اندازه» مشخص مى كند و ميزان موفقيت دستگاه ها هم از روى نمودار كميت ها تعيين مى شود. عاقبتِ