صفحه ٢٣٨

بى ابتكار شوند؟ آيا ريشه ى احساسِ تنگنا در زندگى مدرن با وجودِ اين همه وسايل رفاهى در همين جاها نيست؟
وقتى بينش انسان غلط شود تمام انتخاب هاى او ناخودآگاه غلط مى شود آن هم با آرزوهاى كاذب، در حالى كه به خورشيد پشت كرده است به سوى سايه ى خود مى دود.
راه عبور از غرب را بايد در جان خود جستجو كنيم، جانى كه نظر به خورشيد معنويت دارد. اگر فقط روحِ گرفتار حسّ و ماده به ميدان باشد ما را در زمين متوقف مى كند و در آن حال بايد تمام قواعد زمين را بر روان خود حاكم كنيم. رنه گنون در رابطه با تمدن غربى مى گويد:
 «كار به جايى رسيده است كه فكر مى كنند هرچيزى كه به صورت رقم در نيايد و با تعابير كمّى بيان نشود، از هرگونه ارزش «علمى» عارى است» «1» و از اين طريق هرچيزى كه در مقابل مبدل شدن به كميت مقاومت كند، ناديده گرفته مى شود و گويا وجود ندارد. در همين راستا علم جديد مى كوشد امور انسانى را درست مانند امورى كه مربوط به ماده است، مورد مطالعه قرار دهد، به همين جهت فضائلى مثل «تقوى» جايگاهى جدّى در فرهنگ غربى و غرب زدگان ندارد زيرا تقوى چيزى نيست كه به عدد و رقم در آيد، همچنان كه مجردات هرگز با ملاك هاى كمّيت گرا محاسبه پذير نيستند.
وقتى از نظر تمدن غربى هركس بايد همه چيز بداند، از طرفى همه ى انسان ها در استعداد مساوى نيستند پس با ساده كردن موضوعات و ناديده گرفتن حقايق اعلا، سير از عالم معنا به عالم ماده رقم مى خورد تا